لم يمنعنا . . . هناك ،
اين جا نيز به منظور افتخار به شرافت خانوادگى خود بر معاويه منت مىگذارد كه با همه فضايلى كه نسبت به تو و فاميلت داريم از آميزش و ازدواج با طايفه شما خوددارى نكرديم .
واژه عادى منسوب به عاد است كه قوم حضرت هود پيغمبر مىباشند و اين نسبت كنايه از قديم بودن فضيلت و شرافت بنى هاشم بر بنى اميه مىباشد .
فعل الأكفاء منصوب ( مفعول مطلق ) از فعل مقدّر است .
و لستم هناك ، حرف واو ، حاليه و عامل در حال فعل خلطناكم ، در عبارت قبل مىباشد و اين جمله كنايه از دورى بنى اميه از درجه هم كفوى با بنى هاشم در ازدواج است يعنى شما شايستگى اين درجه و مقام را نداريد ، و امام ( ع ) با بيان مقايسه ميان حالات بنى هاشم و بنى اميه كه در برابر هر پستى و رذيلت براى عدهاى از بنى اميه ، فضيلت و شرافتى براى افرادى از بنى هاشم ذكر كرده ،
ادعاى خود را كه لياقت نداشتن بنى اميه براى آميزش با بنى هاشم بوده اثبات كرده است ، زيرا هنگامى كه از دو طرف ، اشخاص با فضيلت ، و افراد ناشايست و بىلياقت ، مشخص شدند نسبت دادن هر كدام از دو خانواده به شرافت و يا پستى آشكار و معلوم مىشود كه كدام يك سزاوار كدام نسبت مىباشد ، بدين علت نخست پيامبر را از بنى هاشم ذكر كرده و در مقابلش ، تكذيب كننده او را از بنى اميه يادآور شد كه ابو جهل بن هشام مىباشد كه قرآن نيز به او اشاره مىفرمايد : « وَ ذَرْنى وَ الْمُكَذِّبين [ 14 ] »
[ 13 ] سوره طه ( 20 ) آيه ( 41 ) ، يعنى : تو را براى خود برگزيدم .
[ 14 ] سوره مزمل ( 73 ) آيه ( 10 ) يعنى : مرا با تكذيب كنندگان واگذار كن .
[ 760 ]
گفته شده است كه اين آيه درباره كفّار قريش در روز بدر نازل شده كه ده نفر بودهاند از اين قرار : ابو جهل ، عتبه و شيبه پسران ربيعة بن عبد شمس ، نبيه و منبّه پسران حجّاج ، ابو البخترى بن هشام ، نضر بن حرث ، و حرث بن عامر ،
ابّى بن خلف و زمعة بن اسود . آنگاه امام ( ع ) پيامبر اكرم را با فضيلت پيامبرى نام برده ، و ابو جهل را با توجه به صفت ناپسندش كه تكذيب رسول خداست ذكر فرموده ، و بعد از حمزة بن عبد المطّلب به اسد اللَّه و شير خدا تعبير كرده ، و خاطر نشان كرده است كه پيغمبر اكرم به علت دليرى و دفاع وى از دين خداوند او را شير خدا ناميده است ، و در مقابل او ، اسد الأحلاف را آورده است كه اسد ،
پسر عبد العزّى است ، و مراد از احلاف ( همسوگندها ) عبد مناف ، زهرة ، اسد ،
تيم و حرث بن فهر مىباشند و همسوگند ، ناميده شدند ، زيرا وقتى كه بنى قصى مىخواستند بعضى از ستمها كه در دست بنى عبد الدار بود بگيرند از قبيل پرچمدارى و اجتماعات سالانه و پرده دارى و پذيرايى حاجيان كه تمام اينها را قصىّ براى قريش مقرر كرده بود تا در هر سال حاجيان را اطعام كنند ، اما براى آنان جز سمت آب دادن حاجيان باقى نمانده بود ، در اين هنگام آنان همقسم شدند كه با بنى قصّى بجنگند ، آماده جنگ شدند اما پس از آن كه آنچه از مناصب در دست داشتند تثبيت كردند از جنگ منصرف شدند .
بعد از آن به ياد مىآورد ، دو سرور جوانان اهل بهشت را كه امام حسن و امام حسين مىباشند ، و در مقابل از كودكان ( اهل ) آتش ياد كرده كه بعضى گويند مقصود فرزندان عقبة بن ابى معيط است كه پيامبر به او فرمود سرانجام براى تو و آنان آتش است و برخى گويند فرزندان مروان بن حكم هستند كه هنگام بلوغشان جهنمى شدند اگر چه هنگامى كه حضرت اين سخن را دربارهشان فرمود كودك بودند . سپس به بهترين زنان جهانيان افتخار كرده كه منظور فاطمه ( ع ) مىباشد و در مقابل وى از بنى اميه حمّالة الحطب را ذكر كرده
[ 761 ]
و او ام الجميل ، دختر حرب ، عمه معاويه است كه پشتههاى خار حمل مىكرد و شبانه بر سر راه رسول خدا مىريخت تا به پاى آن حضرت فرو رود و او را ناراحت كند و از قتاده نقل شده است كه ام جميل ميان مردم با سخن چينى دشمنى ايجاد مىكرد و آتش كينه و جنگ مىافروخت چنان كه به سبب هيزم آتش روشن كنند بنابراين هيزم استعاره از همان سخن چينى مىباشد ، چنان كه اگر شخصى ديگرى را به شرارت وادار كند مىگويند فلان يحطب على فلان .