ترجمه
« يك نوع از ايمان ، ايمانى است مستقرّ كه در عمق دلها ثابت و برقرار
[ 336 ]
مىباشد ، و نوع ديگر ايمانى است كه به صورت عاريه تا موقع معيّنى ميان دلها و سينهها در نوسان است پس هر گاه كه انگيزه بيزارى از كسى براى شما پديد آيد وى را مهلت دهيد تا موقعى كه مرگش فرا رسد ، زيرا ساعت مرگ هنگام بيزارى فرا مىرسد » و هجرت نيز بر همان و صفت نخستين خود باقى است .
خداوند به مردم روى زمين چه آنان كه ايمان خود را پنهان دارند يا آشكار كنند ، نيازى ندارد ، عنوان هجرت را روى كسى نمىتوان گذارد ، جز آن كه حجت خدا را در روى زمين بشناسد پس هر كه او را شناخته به وجود وى اقرار داشته باشد هجرت كننده است و كسى را كه حجت بر او تمام شده به گوشش شنيده و بر دلش نشسته است ، نمىتوان مستضعف به حساب آورد .
همانا شناختن امر ما ، كار بسيار دشوارى است و بجز بنده مومن كه خداوند قلبش را به ايمان آزموده است ، آن را نپذيرد و سخنان ما را جز سينهها و حافظههاى امانتپذير و عقلهاى سالم نگهدارى نمىكنند .
اى مردم پيش از آن كه فتنه و فساد پاى بگيرد ، و مهار خود را لگدمال كند و خردها را دگرگونه كند و پيش از آن كه مرا در ميان خودتان نبينيد ، آنچه مىخواهيد از من بپرسيد چرا كه من به راههاى آسمانى از راههاى زمين آشناترم . »