لغات
وظيفه : آنچه كه در هر روز براى آدمى مقدر شده ، از قبيل غذا و كار .
يثنيه : او را منصرف مىكند و باز مىدارد معقل : پناهگاه ذروه : بلندى مهّد له : براى او فراشى گسترد ، بسترى آماده كرد ارماس : جمع رمس : قبر ابلاس : اندوه و شكستگى مطلع : نگريستن از بالا به پايين هوله : وحشت و ترس آن روعه : ترس استكاك الاسماع : ناشنوايى گوشها صفيح : سنگهاى پهن ردم : بستن سر قبر سنن : طريقه ، روش قرن : ريسمانى كه شترها را با آن مىبندند .
اشراطها : علامتهاى قيامت ازفت : نزديك شد افراطها : مقدمات آن ، و از همين قرار است :
افراط الصبح كه به معناى علامتهاى نخستين بامداد است .
رثّ : آفرينش غثّ : لاغر ضنك : تنگى كلب : شرارت ، بدى لجب : صدا ساطع : بلند سعير : زبانه ( آتش ) و شعله آن
[ 352 ]
تأجج : شدت گرما وقود : جرقّه زدن ذكاه : شعلهور شدن آن فضاعة الامر : شدت مطلب و از حدّ و اندازه گذشتن آن .
زمر : گروهها ، و مفردش زمره است .
زحزحوا : دور شدند اطمأنّت : آرامش يافت مثوى : جايگاه مئاب : محل بازگشت مدنيون : جزا داده شدگان .
إصلاته بسيفه : شمشير كشيدن