ترجمه
« و چه خواهى كرد ، هنگامى كه پردههاى دنيا از جلو چشم تو برداشته شود ، دنيايى كه تو ، در آن قرار دارى و خود را به آرايش كردنش خوشايند جلوه داده و بالذتش فريب داده . تو را به خويش دعوت كرد ، پس او را اجابت كردى ،
زمامت را كشيد ، تو هم پيروش شدى ، تو را فرمان داد ، اطاعتش كردى ، بزودى نگاهدارندهاى تو را بر امرى نگاهدارد كه هيچ نجات دهندهاى نتواند رهايت كند ،
پس از اين كار دست بردار و خود را آماده روز حساب كن ، و براى آنچه از گرفتاريها كه بر تو فرود مىآيد دامن به كمر زن ، و با گوش دادن به حرف گمراهان آنان را بر خود چيره مكن ، و اگر آنچه گفتم انجام ندهى ، تو را به آنچه از خود غافلى آگاه مىكنم ، تو فرو رفته در ناز و نعمتى ، شيطان در تو جاى گرفته و به آرزويش رسيده و مانند روح و خون در جسم تو روان شده است .
اى معاويه شما خاندان بنى اميّه كه نه پيشينهاى نيكو و نه شرافتى والا ،
داريد ، از كجا و كى براى مديريّت جامعه و زمامدارى مسلمانان شايستگى
[ 633 ]
خواهيد داشت ؟ ، به خدا پناه مىبريم از گذشتههايى كه همراه با بدبختى بوده است ، و تو را بر حذر مىدارم از اين كه پيوسته فريب آرزوها خورده و آشكار و نهانت ناهماهنگ باشد .
تو مرا به جنگ دعوت كردى ، پس مردم را كنار زن و خود به سوى من آى ، و دو لشكر را از جنگ معاف دار تا دانسته شود كه گناه و معصيت بر دل كدام يك از ما غلبه يافته و جلو بصيرتش را پرده گرفته است .
من ابو الحسن كشنده جدّ و دايى و برادرت هستم كه آنها را در جنگ بدر ،
درهم شكستم و همان شمشير با من است و با همان دل پر قدرت با دشمنم روبرو مىشوم ، دينم را عوض نكردم و پيامبر تازهاى نگرفتم ، و در راهى مىباشم كه شما با اختيار آن را ترك گفتيد ، در حالى كه با كراهت در آن داخل شده بوديد .
به گمان خود ، به خونخواهى عثمان آمدهاى و حال آن كه مىدانى ، خون وى كجا ريخته است ، پس اگر طالب خون او مىباشى از آن جا طلب كن ، گويا تو را مىبينم كه از جنگ مىترسى ، هنگامى كه تو را دندان بگيرد و فرياد كنى مانند ناله كردن شتران از بارهاى گران ، و گويا لشكر تو را مىبينم كه بر اثر خوردن ضربتهاى پياپى و پيش آمد سخت كه واقع خواهد شد و بر خاك افتادن پشت سر هم از بيچارگى مرا به كتاب خدا مىخوانند در حالى كه خود كافر و انكار كننده حقّند ، و يا بيعت كرده و دست از آن برداشتهاند . »