و لا [ تنال ] بمستدرك الفكر ،
بر خلاف آنچه كه ما در معناى اين جمله بيان داشتيم برخى با توجّه به واو عطف چنين گفتهاند : صورت ظاهرى مورچه كه با چشم آدمى ديده مىشود آن چنان حيرتآور است كه عقل از تصور آن ناتوان مىماند ، ولى اين معنا درست نيست زيرا كار فكر و بهره انديشه آن نيست كه صورت ظاهر مورچه را ادراك كند بلكه در شگفتيهاى آفرينش آن مىانديشد تا به حكمت و تدبير صانع و آفريننده آن پى برد . در محل اعراب جمله لا تكاد تنال سه احتمال ذكر شده :
1 حال ، در محل نصب ، و عامل آن فعل انظروا مىباشد .
2 جمله مستأنفه باشد كه محل اعراب ندارد و كلمه كيف بدل از نمله و در محل جرّ است .
3 احتمال ديگر اين كه آغاز سخن باشد و از معناى آن تعجّب اراده شود .
و كيف صبّت در معناى اين فعل دو احتمال ذكر شده است .
الف : مورچه با هدايت و الهام خداوند به جانب روزى خود كشانده شد .
ب : بر عكس آن ، بلكه روزى مورچه همانند باران بر رويش ريخت .
امام ( ع ) در اين جمله سرعتى را كه اين حيوان در طلب روزى خود به كار
[ 242 ]
مىبرد تشبيه به ريختن آب كرده و فعل صبّت براى آن استعاره آورده است .
اگر سؤال شود : با آن كه تمام حيوانات در روى زمين براى طلب روزى به دويدن مشغولند ، چرا حضرت تنها كار مورچه را مورد تحيّر و سزاوار تفكّر دانسته است ؟ در پاسخ مىگوييم : فقط دويدن وى نيست بلكه آنچه جالب توجه است هيأتى است كه از مجموعه كارهاى اين جانور ، به تصور انسان درمىآيد ، از قبيل : كوچكى جسم و دست و پاهاى آن چنان متحرك و با همه اين ظرافت داراى حواس چشم و گوش و بقيه اعضاى ظاهرى و دستگاه گوارشى مىباشد و با توجّه به مسافتى كه مىپيمايد و با راهيابى سريع و صحيح بر آذوقه خود دست مىيابد و سپس آن را به لانه خود مىبرد ، و جز اينها ، وقتى كه آدمى به اين مجموعه مىنگرد جاى تعجّب و حيرت است كه بايد بيانديشد و بر عظمت آفرينش و حكمت و تدبير آفريننده اعتراف و اذعان كند .