الا و من اكله الحق فإلى النار ،
اشكالى ندارد ، هر كسى را كه حق بكشد سر و كارش با آتش دوزخ است ، اين جمله در حقيقت كبراى قياس مضمرى است كه صغرايش به دليل روشن بودن حذف شده است و تقدير آن چنين است : اين لشكريانى را كه ما كشتهايم حق ، آنان را كشته است زيرا اهل باطل بودهاند ، و هر كس را كه حق بكشد ، باز گشتش به آتش است و نتيجهاش اين مىشود : پس هر كس از اين گروه كشته شده ، سرانجامش دوزخ است ، و اين نتيجه كه از اين قياس به دست مىآيد خود در حكم صغراى قياس مضمرى است كه كبرايش اين مىشود : هر كس سرانجامش دوزخ است ، پس ، نه نگهدارى و حفظ وى جايز است و نه براى فقدانش افسوس خوردن لازم مىباشد .
[ 672 ]
4 و با اين جمله كه ما و شما در تجهيزات جنگى و افراد جنگجو مساوى هستيم ، مىخواهد نشان دهد كه از اين جنگها اگر چه شدت هم داشته باشد ، نگران نمىشود ، و اگر خسارت و هلاكتى به وجود آورده ، براى هر دو لشكر مىباشد ، و به نظر خود ، حضرت را به نوعى ارعاب و تهديد كرده است ،
امام در دو جمله چنين او را جواب مىدهد :
الف تو در استحقاق داشتن خواستهات شك و ترديد دارى و من به استحقاق خود يقين و باور دارم .
ب و مردم شام نسبت به دنيا از مردم عراق ، نسبت به آخرت حريصتر نيستند .
بيان جمله نخست آن است كه تو ، درباره امرى كه آن را طلب مىكنى ،
شك دارى كه آيا مستحق آن هستى يا نه ، اما من نسبت به آن يقين دارم و هر كس كه نسبت به مطلوب خود شك دارد ، در مبارزه براى بدست آوردنش كوشاتر از كسى كه به خواسته خود يقين دارد ، نيست : نتيجه اين كه تو در امر مشكوكت كوشاتر از من برآنچه يقين دارم نيستى ، معنا و مفهومش آن است كه من در كار خود از تو كوشاتر و سزاوارترم كه غالب شوم ، چون داراى بصيرت و يقين مىباشم ، پس يكسان بودنى كه معاويه مدعى بود با اين ترجيح كه امام فرمود ،
تكذيب مىشود .
بيان جمله دوم : امام مىفرمايد : شاميان كه منظورشان از جنگ ،
دنياست ، هرگز از اهل عراق كه براى خدا و آخرت مىجنگند در رسيدن به مقصود خود حريصتر و كوشاتر نيستند ، بلكه اينها كه مطلوبشان آخرت است كه افضل و اشرف از دنياست و هم به حصول آن يقين دارند در به دست آوردن محبوب خود ، بسيار كوشاتر از آنها هستند كه براى دنياى ناپايدار مىجنگند و اميد به جايى ندارند ، چنان كه خداوند حالت اين گونه مردم را بيان مىفرمايد :
[ 673 ]
« فَإنّهُمْ يأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّه ما لا يَرْجُونَ [ 1 ] » .
با اين بيان امام ( ع ) ادعاى معاويه ، مبنى بر آن كه طرفين ، در تجهيزات جنگى و داشتن مردان مبارز يكسان مىباشند ، تكذيب مىشود ، به دليل اين كه اهل آخرت بر اهل دنيا شرافت دارند ، و آن كه حريصتر و كوشاتر است به پيروزى و غلبه سزاوارتر است .
5 معاويه با عبارت : و نحن بنو عبد مناف . . . ، به يكسان بودن خودش با امام در شرافت و فضيلت اشاره مىكند و اين جمله از كلام او در حكم صغراى قياس مضمر از شكل اول مىباشد ، و كبراى آن در تقدير چنين است : عدهاى كه از يك خانواده باشند هيچ كدامشان را بر ديگرى فخر و مباهاتى نيست .
حضرت در پاسخ اين ادعاى معاويه مىفرمايد : درست است كه ما هر دو از بنى عبد مناف مىباشيم ، ولى ميان من و تو ، فرق زيادى وجود دارد ، و پنج فرق بيان مىكند ، و براى بيان اين فرقها و امتيازات ، از اجداد دور شروع كرده و نزديكتر آمده و در آخر به تدريج به امور نفسانى و كمالات ذاتى پايان داده است .
1 نخست به شرافت نسبى خود از طريق پدرانى پرداخته كه از عبد مناف منشعب شدهاند و نسب خود را چنين بيان مىكند : ابو طالب پسر عبد المطلب ،
پسر هاشم ، پسر عبد مناف و نسب معاويه را هم ، همين طور مىگويد : ابو سفيان پسر حرب ، پسر اميه ، پسر عبد مناف و ظاهر است كه هر كدام از سه نفر در سلسله پدران امام ( ع ) برتر و بالاتر هستند از آنان كه در سلسله آباء معاويه قرار دارند ، و ما اندكى از فضيلت هر كدام بر ديگرى را در گذشته بيان داشتيم .
2 امتياز دوم ، شرافت و فضيلت او ، به سبب مهاجرت با رسول خداست و پستى دشمنش به دليل اين كه آزاد شده و پسر آزاد شده است ، و اين فضيلت اگر
[ 1 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 103 ) يعنى : . . . همانا ايشان رنج مىبرند چنان كه شما رنج مىبريد و شما اميد مىبريد از خدا آنچه را كه ايشان اميد ندارند .
[ 674 ]
چه امرى است خارج از ذات ، اما منشأ آن نيكو پذيرفتن اسلام و داشتن نيّت حق و صداقت باطنى است كه امرى نفسانى مىباشد و پستى و رذيلت طرف مقابلش امرى عارضى و غير ذاتى است اما اين ويژگى براى هر دو طرف عميقتر از ويژگى نخست مىباشد زيرا در هر دو طرف حقيقتى است كه در نسل گذشته واقع شده و آن واقعيت براى نسل بعد در يكطرف مايه افتخار و در طرف ديگر مايه شرمسارى است .
3 امتياز ديگر ، شرافت وى از جهت سلامت و روشن بودن نسب است بر خلاف معاويه كه زنازاده است و نسبى ناسالم دارد ، اين فرق از دو اعتبار بالا نزديكتر است چون ملازم با طرفين است و نمىتوان آن را از خود بر طرف كرد .
4 راه امام بر حق است و آنچه مىگويد و باور دارد ، درست و مطابق با واقع است ، و راه و عملكرد دشمنش راه باطل و نادرستى است و اين دو ويژگى در هر دو طرف از امتيازات بالا به هر كدام نزديكتر است زيرا شرافتش از كمالات نفسانى و رذالتش نيز مربوط به امرى باطنى است .
5 بالاترين و نزديكترين امتياز امام ، شرافت ايمانى وى مىباشد كه ايمان حقيقى كامل كننده تمام جهات دينى و نفسانى است ، و بىفضيلتى دشمنش به اين دليل است كه داراى باطنى خبيث مىباشد كه همراه با نفاق و صفات زشت هلاك كننده است ، و ظاهر است كه اين دو خصيصه متقابل در يك طرف نزديكترين كمالها ، و در طرف ديگر نزديكترين زشتيها براى آدمى است ، اين كه در شمردن امتيازات و فرقهاى ميان خود و دشمنش به ذكر فضايل و رذايل نسبى و خارج از ذات آغاز فرمود به اين علت بود كه براى طرف مقابلش و نيز براى بقيه افراد جامعه آن روز ، امرى مسلم و روشنتر از امور باطنى و نفسانى بوده و پس از آن كه ويژگيهاى ناپسند دشمنش را بيان داشته ، اشاره به اين كرده است كه وى در اين كارهاى خلاف ،
و صفتهاى زشت پيرو نسل گذشتهاى است كه به جهنم رفته و در آتش كيفر الهى گرفتار است و در همان عبارت به بدگويى و مذمت خود او پرداخته مىگويد :
[ 675 ]