لغات
قصع : قورت دادن آب و نشخوار كردن ،
و قصعت الرجل : او را تحقير كردم و كوچك شمردم و قصعت هامّته : با كف دست بر سر او زدم ، و قصع اللَّه شبابه : خدا او را خوار و ذليل ساخت ، پس او رشد و پيشرفت ندارد ، بطور كلى اين واژه براى تحقير و كوچك شمردن شخص مىآيد .
جبريّه و جبروت : عظمت و بزرگى .
ادّرعه : آن را مثل زره بر تن كرد دحر : دور افكندن .
خطف يخطف : پلكهاى چشم بتندى شروع به بر هم خوردن كرد .
تبهر العقول : بر نور عقلها چيره مىشود و آنها را در خود پنهان مىكند .
رواء : چهره زيبا عرف : بوى خوش خيلاء : تكبر و خود بزرگ بينى احباط : باطل كردن جهد : كوشش كردن هواده : صلح و آشتى كردن