امّا فرمايش امام : و ليس فناء الدنيا . . . اختراعها ،
دفع شبههاى است كه در برخى اذهان پيدا شده كه مىگويند چگونه ممكن است اين جهان هستى روزى بكلى نيست و نابود شود ؟ حضرت مىفرمايد : براى حق تعالى كه نبوده را به وجود آورده و اين همه اسرار حكمت و شگفتيهاى آفرينش را ايجاد فرموده محو كردن تمام آنها نه تنها دشوار نيست بلكه بسيار آسانتر مىباشد و اين كه بعد مىفرمايد :
و كيف لو اجتمع . . . افنائها ، در اين عبارات با بيان شمّهاى از دقايق آفرينش مطلب بالا را كه توانايى كامل خداوند بر محو اساس هستى است تاكيد فرموده كه چگونه فانى كردن جهان بر خداوند سخت و دشوار باشد و حال آن كه هستى داد به موجوداتى كه كوچكترين و ضعيفترينشان مانند مگس آن چنان اسرارآميز مىباشد كه بزرگترين قدرتهاى جهان از ايجاد آن ناتوان و خردمندترين انديشهها از درك و شناخت آن حيران و هم در انديشه فانى ساختن آن ضعيف و عاجز مىباشند .
حال اگر اشكال شود كه چرا حضرت براى اثبات عجز و ناتوانى قدرتهاى بشرى در مورد نابود كردن و از بين بردن به مگس مثل زدهاند با اين كه فانى ساختن آن ، امرى ممكن و آسان است ؟
پاسخ آن است كه انسان هر گاه خود را نگاه كند و به قدرت خداوند بيانديشد اعتراف مىكند كه بر كوچكترين امرى توانايى ندارد مگر با اجازه پروردگار و نيرويى كه او به وى عنايت فرمايد و مىداند كه تنها با نيروى او مىتواند كارى انجام دهد و حتى آثارى كه بر كارهاى او متربّت مىشود از ناحيه حق تعالى مىباشد بنابراين انسان خردمند با زبان حال و مقال نه تنها در ايجاد و اعدام مگس بلكه براى امرى ضعيفتر از آن نيز به ناتوانى و عجز خويش اقرار و اعتراف مىكند .
پاسخ ديگر از اين اشكال آن است كه خداوندى كه به انسان قدرت داده تا كارهايى انجام دهد و مىتواند از خود ضعيفتر را بيازارد در مقابل به اين مگس
[ 312 ]
ضعيف و حقير نيز قدرت دفاع از خود را داده است تا با پريدن و جهيدن از دست دشمن فرار كند و حتى مىتواند آدمى را بيازارد و گاهى انسان مىخواهد از دست او فرار كند ولى نمىتواند ، پس چگونه مىتوان گفت كه آدمى بدون كمك از خداوند مىتواند حتى اين حشره ناچيز را از بين برد و بكلى معدوم كند [ 18 ] ؟