و يفزع الى السلوه ،
يعنى براى آن كه خود را از مصيبتهاى وارده منصرف كند ، به عياشيها و خوش گذرانيها دست مىزند ، و خندهاش به دنيا كنايه از مسرور بودن او با دنيا و زنان خواننده و آرايشگر آن و توجّه زياد او به آنها ، به لحاظ اين كه شادى انسان از چيزى در صورتى تحقق مىيابد كه بر آن بخندد ، و در عبارت بعد خنديدن را نسبت به دنيا داده و فرموده است : دنيا نيز به او مىخندد ، كه در اين قسمت مجاز به كار رفته و منظور ، رو آوردن دنيا به اوست از باب اطلاق سبب غايى كه رو آوردن دنياست ، بر مسبّب كه خنده آن است ،
كلمه بينا در اصل « بين » و الف آن از اشباع فتحه پيدا شده است ، عيش الغفول زندگانى كه از كثرت خوشگذرانى ، غفلت و بىخبرى فراوانى را ببار آورد .
لفظ حسك را ، از دردها و بيماريها و گرفتاريهاى روزگار استعاره [ 5 ] آورده است ، چون اين امور مايه آزار و درد مىباشد ، و فعل وطى را كه لازمه مشبّه به
[ 5 ] استعاره به كار بردن لفظ است در غير ما وضع له ، به منظور مبالغه در تشبيه ، و اگر از لوازم مشبه به در كلام آورده شود استعاره ترشيحيه است مثل : رمتنى بسهم كه نگاه تشبيه به تير شده و رمى كه از خصوصيات تير است در كلام ذكر شده است . ج 1 شرح عربى ، ص 43
[ 120 ]
است به عنوان ترشيح آورده است ، و نيز صفت « نظر كردن » استعاره از رو آوردن مرگ به انسان است . مرگ به او نگاه مىكند ، يعنى به او روى مىآورد تا وى را آماده ربودن كند ، در اين جا ، مرگ مانند يك شكارچى است كه نگاه خود را بر روى صيد انداخته تا در هنگام فرصت او را شكار كند و بربايد ، منظور از دو كلمه بثّ و نجىّ حالتى از اندوه و خيالهايى است كه بطور معمول در هنگام احساس نزديك شدن مرگ براى انسان دست مىدهد .