من غير حاجة . . .
حضرت بطورى كه در جملههاى قبل فوايد و منافعى را كه معمولا در به وجود آوردن يا نابود ساختن موجودات براى فاعل تحقق دارد ،
بيان كرده و سپس ذات اقدس الهى را از آن دور دانست ، هم اكنون در آخر مبحث نيز آنها را كه غرض ايجاد جهان پس از فنا و نابودى آن مىباشد خاطر نشان ساخته و از خداوند متعال نفى فرموده است و اين فوايد و اغراض عبارتند از :
احتياج و نيازمندى ، كمك گرفتن از بعضى مخلوقات در مقابل برخى ديگر آنان ،
خروج از وحشت تنهايى به جانب انس و دلگرمى و از حالت نادانى و بىخبرى به طرف علم و آگاهى و بدل ساختن فقر و نياز به حالت غنا و بىنيازى و بالاخره دور شدن از خوارى و ذلّت و به دست آوردن عزّت و قدرت و يادآور شديم كه همه اين غرضها از باب دفع ضرر و جلب منفعت است و ذات بارى تعالى از آن دور مىباشد و گفتيم كه افعال خداوند به منظور دست يافتن به اين منافع و اغراض انجام نمىشود بلكه تنها جود مطلق و وارستگى ذات وى از شائبه بخل و منع است كه پيوسته باعث افاضه وجود مىباشد . بايد توجّه داشت كه اين مطلب ميان دانشمندان اسلامى مورد اختلاف است ، جمهور اهل سنت و فلاسفه معتقدند كه خداوند كارها را به خاطر سود و غرض انجام نمىدهد ، اما معتزله با ايشان مخالفت كردهاند .
با توجه به مفهوم اين خطبه شريفه كه حق تعالى دنيا را پس از نابود كردن به حالت وجود بر مىگرداند ، سؤالى پديد مىآيد كه آنچه را كه دين و شريعت بر آن گواهى مىدهد و مورد بحث و اختلاف ميان فلاسفه و متكلمان است ، زنده
[ 316 ]
شدن و برگشتن بدنهاى آدميان مىباشد نه تمام جهان وجود ، پس منظور از اين عبارات چيست ؟
در پاسخ مىگويند ضمير مؤنث در عبارت ثم يعيدها ، چون مهمل است دو احتمال در آن متصور است پس همچنان كه مىتوانيم مرجع آن را تمام دنيا بگيريم مىتوانيم بعضى از دنيا را از آن اراده كنيم كه مقصود از آن بعضى ، بدن انسان است [ 19 ] و بنابراين اشكالى به وجود نمىآيد .
يكى از شارحان نهج البلاغه مىگويد كه اهل سكوك و عرفان با اين كه معناى ظاهر سخن امام را چنان كه ما بيان داشتيم قبول دارند اما به ظاهر اكتفا نكرده و تاويلى عقلى براى اين بيان كردهاند ، آنها مىگويند ممكن است سخن امام ( ع ) از و انه يعود سبحانه . . . الامور ، اشاره به حالت عارف باشد هنگامى كه به حق و اصل شده چنان كه همه چيز در نظرش از درجه اعتبار افتاده ، در حقيقت فانى شده و تنها خدا را مشاهده مىكند ، همان طور كه تمام ممكنات قبل از وجود ذاتا استحقاق وجود نداشته در اين مرحله هم به اعتبار ذهن عارف معدوم صرف مىباشند ، و معناى جمله ثم يعيدها نيز چنين است كه وقتى عارف از حال وصال برگشت و به ماديات و جسم و جان خود پرداخت آنها كه بىاعتبار و در ذهن وى فانى به نظر مىرسيد هم اكنون اعتبار يافته و مثل قبل از حالت وصال وجود و اعتبار مىيابند و همه اينها حكايت از قدرت تصرّف حق تعالى مىكند كه ذهنها را چنين استعدادى داده تا بتواند اشياء را چنان بىاعتبار بداند و پس از آن كه به پستى گراييد عوض خدا ماديات را چنين معتبر و مؤثر بداند .
پس از شرح جملات اين خطبه شريف هم اكنون متوجه مىشويم كه آنچه
[ 19 ] چنان كه صاحب منهاج البراعه مرجع ضمير را بعض قرار داده است ، فالضمير عائد الى الدنيا . . .
و اريد به البعض على طريق الاستخدام ، ج 11 ، ص 125 ( مترجم )
[ 317 ]
مرحوم سيد رضى در اوّل راجع به اهميت و ارزش اين سخن امام ( ع ) فرمود ،
مطلبى در كمال صداقت و بسيار بجا و بموقع است ، كه هيچ سخنى اين چنين جامع اصول آگاهى و بينش نيست ، زيرا امام ( ع ) در اين خطبه شريف توحيد الهى را به مرحله كمال رسانده و تنزيه و تقديس مقام جلال ربوبى را بطور كامل بيان فرموده است . توفيق و نگهدارى از لغزش با خداست .
[ 318 ]