1 ما وحده من كيّفه ،
در اين عبارت دو قسم از اقسام دلالتهاى منطقى نهفته است ، مطابقه و التزام الف : بطور مطابقه بر اين امر دلالت دارد كه هر كس خداى را به كيفيت ستايد يكتايى وى را بيان نكرده است ب : لازمه اين معنا آن است كه خداى را به اين طريق ستودن جايز نيست .
تعريف كيفيت : در آغاز براى اين كه روشن شود چرا توصيف خداوند بدين گونه روا نيست كيفيت يا كيف را تعريف مىكنيم و آن ويژگى ثابت و صفتى است كه بر اشياء و موجودات عارض مىشود و هيچ گونه قسمت و نسبتى نمىپذيرد [ 1 ] و با اين تعريف و قيودى كه براى آن ذكر شد از بقيّه اعراض جدا مىشود ، و اين عرض داراى چهار قسم اصلى است كه هر كدام نيز داراى چند بخش مىباشند :
[ 1 ] اگر تقسيمپذير باشد كمّ است و اگر نسبت به ديگرى باشد وضع است كه دو قسم ديگر از اعراض مىباشند ، و تعريف جوهر و بقيّه اعراض در صفحات بعد خواهد آمد . ( مترجم )
[ 270 ]
1 كيفيات مخصوص به كميّات كه داراى سه بخش است :
الف مربوط به شكل و سطح است مثل مثلّث بودن و مربع بودن و غير اينها . . .
ب ويژگيهاى خطها مثل كج و راست بودن .
ج صفاتى كه اختصاص به شمارهها و اعداد دارد مانند زوج يا فرد بودن .
2 كيفيات محسوسه ، از قبيل رنگها ، مزهها ، سردى و گرمى و اين قسم نيز داراى دو بخش مىباشد :
الف كيفيات راسخه كه تا وقتى محلّش وجود دارد آن نيز وجود دارد مانند زردى طلا و شيرينى براى عسل و اين بخش را به دو دليل كيفيت انفعالى نيز مىگويند ، يا به اين سبب كه حواس را تحت تاثير قرار داده و منفعل مىكنند و يا به واسطه اين كه محل و موضوعهاى خود را منفعل مىكنند .
ب راسخ و دائمى نيستند بلكه دير يا زود از بين مىروند ، از قبيل سرخى صورت شخص شرمسار و اينها را نيز انفعال مىگويند زيرا موضوعاتشان به سرعت تحت تأثير واقع شده و تغيير حالت مىدهند .
3 كيفيات نامحسوس داراى بخشهاى مختلفى مىباشند :
الف استعدادهايى كه در بعضى موجودها منشأ كمال واقع مىشوند از قبيل استعداد براى مقاومت و دفاع در برابر دشمن .
ب كيفياتى كه موجب انفعال در جهت كمال باشد كه قوه طبيعى نيز ناميده مىشود و مثل هميشه سالم و سخت بودن .
ج استعداد بعضى نقيصهها مانند آمادگى براى زود باورى و زود تحت تأثير هر چه واقع شدن كه اين بخش را ضعف هم مىگويند .
د و يا آنچه كه باعث ضعف و ناتوانى در نيروهاى طبيعى مىباشد مثل هميشه بيمار يا بيمار گونه بودن .
[ 271 ]
4 آخرين قسمت كيفياتى كه در اصل وجودشان كمال و نقص نهفته است و اينها نيز محسوس نيستند و دو بخش دارد آنهايى كه ثابتند و بزودى از بين نمىروند ملكه ناميده مىشوند و آنها را كه بر عكس ، زود زايل مىشوند حال مىگويند مثل : خشم شخص بردبار و حليم و بيمارى آدم تندرست و سالم .
پس از تعريف و بيان قسمتهاى كيف ، لازم است از باب توضيح خاطر نشان كنيم كه آنچه را ما در ضمن شرح جمله اول اين خطبه گفتيم كه لازمه توصيف خداوند به كيفيّت ، يكتا ندانستن ذات اقدس وى مىباشد خود حضرت در نخستين خطبه كتاب فرموده است : كسى كه حق تعالى را وصف كند برايش قرين و همتايى قائل شده و آن كه چنين كند او را دو تا دانسته . . . [ 2 ] ، و چنان كه آن جا شرح شد ، نتيجه اين مىشود : هر كس خداى را به وصف در آورد او را دو تا دانسته است ، پس روشن است هر كه وى را به وصف بخواند او را يكتا ندانسته است زيرا توحيد با تثنيه ضدّند و قابل اجتماع نيستند .