ترجمه
« پس از حمد و ثناى الهى ، نامهات به من رسيد ، نامهاى كه در آن يادآور شدى خداوند محمد ( ص ) را براى دين خود برگزيد و به يارى اصحابش او را كمك و يارى فرمود ، روزگار در وجود تو امر شگفتى را بر ما پنهان داشته بود چون تو قرار گذاشتى كه ما را به خير و نيكى خداى تعالى كه نزد ماست و به نعمتى كه درباره پيغمبرمان داده آگاه كنى بنابراين تو در اين كار مانند كسى هستى كه خرما به هجر [ 1 ] ببرد ، يا مثل كسى كه آموزنده خود را به مسابقه تيراندازى بخواند و گمان كردى كه برترين مردم در اسلام ، فلان و فلان باشند ، پس مطلبى را يادآورى كردى كه اگر درست باشد هيچ فايدهاى براى تو ندارد و اگر نادرست باشد نيز زيانى به تو ندارد ، تو را چه كار با برتر و كهتر ، و باز بر دست و زير دست مىباشد ؟ و آزادشدگان و پسرانشان را چه كار بر اين كه ميان نخستين مهاجران فرق بگذارند و مراتب آنان را تعيين كنند و طبقات ايشان را بشناسانند ؟ بسيار دور است صداى تيرى كه جزء تيرهاى ديگر نيست ( خود را در صفى قرار مىدهى كه از آن بيگانهاى ) و كسى درباره امامت و خلافت به داورى آغاز كرده كه خود محكوم آن است .
اى انسان چرا اندازه خود را نمىشناسى و از كوتاهى و ناتوانى خود بىخبرى ، و آن جا كه قضا و قدر تو را عقب زده است عقب نشينى نمىكنى ؟ چرا كه زيان شكست خورده و سود پيروزمند هيچ كدام به تو ربطى ندارد ، و تو در گمراهى بسيار رونده و از راه راست منحرف شدهاى .
نمىخواهم به تو خبرى بدهم بلكه نعمت خدا را يادآور مىشوم : آيا نمىبينى كه گروهى از مهاجرين و انصار در راه خدا به شهادت رسيدند و همهشان داراى فضيلت و شرافت هستند ، تا هنگامى كه شهيد ما به شهادت رسيد ، به او سيد شهيدان گفته شد ، و پيامبر خدا نماز بر او را با هفتاد تكبير انجام
[ 1 ] اين مثل در مورد كسى است كه از بصره خرما خريد و به هجر برد كه نخلستان بسيار داشت و به گفته ابن ميثم از شهرهاى بحرين بود ، خرماهايش فروخته نشد و در عرب ضرب المثل شد براى بردن جنسى به محلّى كه مركز توليد آن جنس مىباشد و نظير ضرب المثل معروف زيره به كرمان ، بردن است . ( مترجم )
[ 749 ]
داد ، و آيا نمىبينى كه گروهى دستهايشان در راه خدا بريده شد و همه آنان با فضيلت هستند اما وقتى كه براى يكى از ما پيشامد آنچه كه يكى از آنان را پيش آمده بود ، دربارهاش گفته شد : او پرواز كننده در بهشت و صاحب دو بال مىباشد ، و اگر خداوند آدمى را از ستودن خود نهى نفرموده بود ، گوينده ،
فضيلتهاى بسيارى را كه دلهاى مومنان با آن آشناست و گوشهاى شنوندگان هم آن را ردّ نمىكند يادآور مىشد ، پس از خود دور كن كسى را كه شكار ، وى را از راه برگردانيده است ( به بيراهه مىرود ) كه ما تربيت يافته پروردگارمان هستيم ، و مردم تربيت يافته ما هستند ، شرافت كهن و بزرگى ديرين ما بر قوم تو ، ما را از آن منع نكرد كه شما را با خودمان بياميزيم پس همانند اقران با طايفه شما ازدواج كرديم در حالى كه شما همطراز ما نبوديد ، از كجا چنين شايستگى را داريد ، با اين كه پيغمبر از ماست ، و تكذيب كننده از شما ؟ و شير خدا از ماست و شير همسوگندها از شما ، و دو سرور جوانان اهل بهشت از ما و كودكان اهل آتش از شمايند ، و بهترين زنان جهان از ماست و زن هيزمكش از شما ، و بسيارى از آنچه به سود ما و زيان شماست . اين كه شنيدى كارهاى ما در اسلام بود و شرافت ما در دوران جاهليت نيز قابل انكار نيست ، و كتاب خدا امورى از ما يادآور مىشود كه يگانه و بدون مانند مىباشد و چنين مىفرمايد : « وَ أولُو الْأرْحامِ بَعْضُهُمْ أَولى بِبَعْضٍ فى كتابِ اللَّه [ 2 ] » و نيز مىفرمايد : « إنَّ أَوْلى النّاسِ بإبْراهيمِ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذا النبىُّ وَ الّذين آمنوا ، وَ اللَّه وَلىّ المومنين [ 3 ] » . پس ما گاهى از نظر خويشاوندى و زمانى به دليل اطاعت و پيروى كردن نزديكتر و سزاوارتر شمرده شديم ، و چون مهاجران در روز سقيفه به وسيله خويشاوندى خود با رسول خدا در مقابل انصار استدلال كردند ، پيروز شدند پس اگر پيروزى به سبب خويش با رسول خدا
[ 2 ] سوره انفال ( 8 ) آيه ( 75 ) يعنى : در كتاب خداوند بعضى از خويشاوندان بر ديگران اولويت دارند .
[ 3 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 68 ) يعنى : نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه وى را متابعت كردند و نيز اين پيامبر و آنان كه به او ايمان آوردند ، و خدا ولى و دوست مومنان است .
[ 750 ]
تحقق مىيابد ، حق با ماست نه با شما و اگر چنين نيست پس انصار بر ادعاى خود باقى هستند ، و تو گمان كردى كه من بر همه خلفا حسد ورزيدم و ستم كردم ، اگر چنين است پس باز خواست آن بر تو نيست كه پيش تو عذرخواهى شود و آن شكايتى است كه ننگ و عارش از تو ، دور است و تو گفتى كه مرا مانند شترى افسار و دهنه زدند و مىكشيدند تا بيعت كنم ، شگفتا به خدا سوگند .
خواستى مرا نكوهش كنى ، ستايش كردى و خواستى رسوايم كنى ، خود رسوا شدى ، و بر مسلمان تا هنگامى كه در دينش شك و در يقين و باورش ترديد نباشد ننگ و عيبى نيست كه مظلوم و ستمديده واقع شود ، روى سخنم از بيان اين استدلال به غير توست ، اما به مقدار آنچه پيش آمد براى تو اظهار داشتم .
چون درباره امر ميان من و عثمان مطلبى بيان داشتى لازم است پاسخ آن را بشنوى ، زيرا كه با وى نسبت خويشاوندى دارى ، كدام يك از من و تو ، بيشتر با او دشمنى كرديم و راه را براى كشته شدنش مهيّا كرديم ؟ آيا كسى كه خواست وى را يارى كند اما او را از آن كار بازداشت و از او خواهش كرد كه خوددارى كند ، يا آن كه او را به يارى طلب كرد ولى او از ياريش دريغ كرد و مرگ را به سويش كشاند تا قضا و قدر به او روى آورد ؟ به خدا سوگند چنين نيست « قَدْ يعَلَمُ اللَّه الْمُعَوَّقين منْكُمْ ، وَ الْقائلينِ لإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إلْينا وَ لاَ يأْتُوْنَ البَاسَ إلاّ قليلاً [ 4 ] » و من از اين كه به عثمان بر اثر بدعتهايى كه به وجود آورد عيبجويى مىكردم معذرت خواهى نمىكنم ، پس اگر ارشاد و راهنمائيم گناه بود چه بسيار سرزنش شونده كه وى را گناهى نيست و گاهى شخص خيرخواه و نصيحت كننده به علت اصرار او در نصيحت مورد تهمت و بدگمانى واقع مىشود « ان اريدُ إلاّ الاصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقى إلاّ بِاللَّه عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
[ 4 ] سوره احزاب ( 33 ) آيه ( 18 ) يعنى : همانا خداوند به حال آنها از شما كه مسلمانها را از جنگ باز مىدارند و به برادران خود مىگويند : به جانب ما بياييد ، آگاه است و آنها جز زمانى اندك به جنگ حاضر نمىشوند .
[ 751 ]
وَ إلَيْهِ اُنيبُ [ 5 ] » و خاطر نشان كردى كه براى من و يارانم نزد تو جز شمشير چيزى نيست و به اين سبب خنداندى پس از گرياندن چه وقت ديدى كه فرزندان عبد المطلب از دشمنان باز ايستند و از شمشير بترسند ؟ اندكى درنگ كن تا حريفت به ميدان جنگ برسد [ 6 ] ، پس زود باشد كه تو را بطلبد ، كسى كه تو ، او را مىطلبى و به تو نزديك شود چيزى كه آن را دور مىشمارى و من به سوى تو شتابانم با لشكرى انبوه از مهاجران و انصار ، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى مىكنند كه جمعشان بسيار و گرد و غبارشان بالا رونده است در حالى كه جامه مرگ به تن كرده و بهترين ديدارشان ديدار پروردگارشان مىباشد و همراه ايشانند فرزندان آنان كه در جنگ بدر حاضر بودند ، و نيز شمشيرهاى بنى هاشم ، كه تو خود تيزى و برندگى آنها را در مورد برادر و دايى و جد و خويشانت شناختهاى « وَ ما هِىَ مِنَ الظّالِمينَ بِبَعيد [ 7 ] » .