فربّما ترى الضاحى . . . رحمة له ،
حضرت ، پس از آن كه صفات ناپسند انسان مغرور و گنهكار را با چند جمله پرسشى به او تذكر داد و بالاخره به
[ 143 ]
منظور بيدارى و نجات او فرمود : بايد چنان كه به ديگران رحم مىكنى به خود نيز رحم كنى ، با جمله بالا كه در حقيقت صغراى قياس و شكل اول منطق است براى اثبات فرمايش خود ، دليل آورده است و طريقه تشكيل اين استدلال چنين است : مقدمه اول ( صغرى ) : تو كه هر گاه كسى را در مقابل خورشيد و آفتاب سوزان ، ناراحت مىبينى به حال او رحمتت مىآيد و با هر وسيلهاى كه مىتوانى بر او سايه مىافكنى و يا اگر گرفتار دردى را مشاهده كنى ، از روى ترحم بر او مىگريى ، مقدمه دوم ( كبرى ) : و هر كس چنين رقّت قلب و دلسوزى بر حال ديگران داشته باشد ، شايستهتر آن است كه بر خويشتن رحم كند و نفس خود را از گرفتاريها نجات دهد ، و نتيجه دو مقدمه چنين است : پس براى تو شايستهتر است كه بر نفس خود از دردهايى كه گرفتار آن است رحم كنى .