و لا يصدق [ يقع خ ] اسم الاستضعاف على من بلغته الحجّه ،
در اين عبارت نيز دو احتمال وجود دارد .
[ 343 ]
يكى اين كه كلمه أخبار كه مضاف بوده حذف شده و مضاف اليه آن كه الحجّه مىباشد باقى مانده است و معناى سخن حضرت چنين است : كسى كه از وجود امام در زمان خود آگاهى و اطلاع دارد حكم استضعاف بر او ، بار نيست .
احتمال دوم آن كه مراد از حجّت أخبار و رواياتى باشد كه از طرف امام نقل مىشود و واجب است كه طبق آنها عمل شود ، نه آگاهى و اطلاع از وجود امام .
قطب راوندى مىگويد : ممكن است اين سخن اشاره به يكى از دو آيه قرآن باشد :
الف « إنَّ الَّذين تَوَفّهُمُ الْمَلائكَةُ ظالِمى أنْفُسِهِمْ قالُوا فيَم كُنْتُمْ ، قالُوا كُنّا مُسْتَضْعفينَ فى الأَرْضِ قالوا ألَم تَكُنْ أَرْضُ اللَّه واسِعةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأولئك مَأوْيهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مصيراً . [ 4 ] » پس مراد حضرت آن است كه هر كس امام را بشناسد و احكام و دستور العملهاى الهى را درست درك كند چنين شخصى هرگز مستضعف نيست اگر چه در وطن خود باشد و زحمت سفر به جانب امام را بر خود هموار نكند چنان كه ياد شدگان در آيه مذكور نمىتوانند خود را مستضعف به حساب آورند .
ب آيه بعد ، پشت سر همين آيه است كه مىفرمايد : « إلاّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِن الرِّجالِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُوْنَ حيلَةَ و لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً أولئِكَ عَسَى اللَّه أن يَعْفُو عَنْهم . » [ 5 ] يعنى آنان كه در اين آيه ذكر شدهاند ، به اين دليل مورد عفو
[ 4 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 96 ) يعنى : كسانى كه هنگام مرگ بر خويشتن ستمكار باشند فرشتگان از آنان مىپرسند ، در چه كار بوديد و چه مىكرديد ؟ آنان پاسخ مىدهند كه ما در روى زمين مستضعف بوديم ،
فرشتگان گويند آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن به سفر پردازيد ؟ آرى مأواى ايشان جهنم است و بازگشت آنان به جايگاه بسيار بدى است .
[ 5 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 97 و 98 ) يعنى : مگر آن گروه از مردان و زنان و كودكان كه براستى مستضعف بودند و گريز و چارهاى بر ايشان ميسّر نبود و راهى به نجات خود نمىيافتند ، اميد است كه ايشان را خداوند مورد عفو خود قرار دهد .
[ 344 ]
مىباشند كه ناتوان بودند و قدرت بر مسافرت و جلاى وطن نداشتند ، اما كسانى كه در زمان امام بودند ، آن حضرت را شناختند و قول او را درك كردند مستضعف نيستند بلكه مهاجرند چرا كه بر مردم زمان پيامبر ، مسافرت و ترك وطن براى صدق هجرت لازم و واجب بود ، اما بر آنان كه در دورانهاى بعد بودند ، مسافرت لازم نبود ، بلكه كافى بود كه امام را بشناسند و به دستور العملهاى وى عمل كنند ، اگر چه طى مسافتى نكنند .
شارح پس از بيان گفتار قطب راوندى مىگويد : به نظر من اين فراز از سخن امام اشاره به اين است كه هر كس دعوت امام را شنيده حجت بر وى تمام است و اگر از مهاجرت به طرف او كوتاهى كند در حالتى كه قدرت داشته ، در اين عمل معذور نيست و نمىتواند خود را جزء آن مردان و زنان و فرزندان مستضعف به شمار آورد كه عذرشان پذيرفته است بلكه مورد ملامت و مستحق كيفر الهى است مانند كسانى كه بهانهتراشى مىكنند و هنگام مرگ در پاسخ فرشتگان مىگويند : ما در روى زمين مستضعف بوديم بنابراين ، اين فرمايش حضرت ، ويژه كسانى است كه توانايى سفر به سوى امام خود را دارند نه ناتوانهايى كه اهل استضعاف مىباشند ، ولى بايد توجه داشت كه اين احتمال در صورتى درست درمىآيد كه اطلاق مهاجر بر انسان در كلام پيشين مشروط به معرفت امام با مشاهده و سفر به جانب او باشد ، زيرا اگر بدون آن مهاجرت صدق كند ، در ترك آن ، منع و ملامتى نخواهد بود .