و منه يشرع باب هذه الدار ،
اين جمله اشاره مىكند به اين كه شيطان به منظور گمراه كردن و اغواگريش امورى را كه لازمهاش دنياطلبى و به دست آوردن كالاى بىارزش آن مىباشد ، برمىانگيزد و آدمى را وادار مىكند بر آن كه به فكر خريد و به دست آوردن خانه و لوازم و متعلقات آن بيفتد ، بنابراين شيطان به منزله حد چهارم خانه است و آنچه به سبب اغواگرى او به وجود مىآيد و به آن وسيله باب دخول در دنيا طلبى و خريد و به دست آوردن منزل و خانه باز مىشود ، باب آن مىباشد كه در همين طرف حد چهارم واقع است .
اكنون بيانديشيد به نكتههاى ظريف بلاغى ، و پندهاى حكمتآميزى كه در اين فراز از سخنان مولى ( ع ) وجود دارد و همينها باعث امتياز و برترى آن از گفتههاى ديگران مىباشد .
از جمله حكمتها آن است كه اين سخن ، دنيا را بطور كامل بىمقدار نشان مىدهد ، درهاى طلب آن را بر روى آدمى ، مسدود مىسازد و او را به سوى خدا سوق مىدهد و به زهد حقيقى و همراه داشتن آن تشويق مىفرمايد . 5 نكته پنجم در نسخه سند خانه آن است كه امام ( ع ) خريدار منزل را ،
[ 588 ]
مغرور به آرزو دانست ، به اين دليل كه توجه به آرزوى دنيويش او را از آخرت و آنچه كه به خاطر آن آفريده شده غافل كرده است و همين غفلت ، انگيزه خريد آن خانه شده ، و بهاى آن را خروج از عزّت قناعت و دخول در ذلت درخواست و التماس دانسته است زيرا خريد چنين خانه و پرداخت بهاى آن ، اين امور را در پى دارد ، و دليل اين پىآمد آن است كه اصل آن خانه با توجه به حال شريح ، از نياز او بيشتر بود ، و هر شخصى كه براى به دست آوردن مازاد بر نياز خود اقدام كند ،
از حد قناعت خارج مىشود ، به دليل اين كه قناعت عبارت است از راضى بودن و اكتفا كردن بر مقدار ضرورت از مال و آنچه مورد نياز باشد و نيز پيش از اين دانسته شد كه لازمه قناعت كم احتياجى به مردم و بىنيازى از آنها مىباشد و عزت قناعت ، به خاطر همين امر ، براى انسان حاصل مىشود . پس هر كس از قناعت خارج باشد از عزت آن هم بيرون و در ذلت درخواست و التماس پيش مردم داخل است زيرا به اعتبار اين كه از قناعت خارج است نياز زيادى به مردم دارد ، و بدين علت در خوارى و التماس از مردم داخل خواهد بود .
هدف از اين تعبير آن است كه انسان را از افزون طلبى و به دست آوردن مازاد بر نياز دور دارد از آن رو ، كه لازمه آن ، خوارى و ذلت نياز به مردم است .
6 امام در نوشتن اين نسخه از سند خانه ، زيان غبن و غرامتى را كه لازمه اين معامله است و بايد به مشترى پرداخت شود ، بر ذمه ملك الموت قرار داده است تا ديگر مشترى به فكر دريافت آن نباشد و با توجه به اين كه همه آرزوها با مرگ به نهايت مىرسد آرزويش را هم از دل بيرون برد ، و تنها از كالاى دنيا به اندازه نياز اكتفا كند و از ملك الموت بطور كنايه به اين عناوين ياد كرده است : تباه كننده كالبدهاى پادشاهان ، و گيرنده جانهاى ستمكاران ، و از بين برنده پادشاهى فرعونها ، با گرفتن جانهايشان ، و اين كه عدهاى را به عنوان نمونه نام برده است كه مرگ به سراغ آنها رفته ، به علت اين است كه شريح را
[ 589 ]
متوجه كند ، تا از چنين آرزوها كه با فرا رسيدن مرگ به پايان مىرسد قطع اميد كند زيرا هنگامى كه آرزوهاى چنين اشخاص دنيادار و پر قدرت با مرگ از بين رفت و غرامتى نگرفتند ، پس تو ، اى قاضى شرع به اين امر سزاوارتر خواهى بود .