4 مسأله چهارم : ما كان فى الارض . . . و معانيها ،
در شرح اين عبارت برخى شارحان به اختلاف سخن گفتهاند از آن جمله مرحوم قطب الدين راوندى مىگويد : حرف ما ، نافيه است كه معناى عبارت اين است : خداوند هيچ گونه نيازى به ساكنان روى زمين ندارد كه بخواهند دين او را پنهان كنند يا آشكار سازند ، و نيز ايشان حرف من را براى بيان جنس گرفتهاند .
امّا شارح معتزلى ابن ابى الحديد ، نافيه بودن ما را نپذيرفته و مىگويد : اگر چنين باشد اين جمله در ميان دو جمله مربوط به يكديگر ، معترضه و بيگانه خواهد بود ، و به اين دليل ما را به معناى مدّت گرفته كه معناى جمله چنين مىشود ، هجرت به ارزش نخستين خود ، تا وقتى باقى است كه خداوند نياز به مردمى دارد كه در ، روى زمين دين وى را در دل نگهدارند و يا آن را آشكار سازند و سپس اين معنا را با عبارتى ديگر چنين توجيه مىكند كه : يعنى تا هنگامى كه عبادت مطلوب خداست و تكليف به آن از طرف وى براى ساكنان زمين باقى باشد ، و اين تعبير تا حدودى شبيه معناى اين دعاست كه انسان از خدا مىخواهد و مىگويد : خدايا مرا تا زمانى زنده نگهدار كه زندگى برايم خير باشد ، و بر طبق اين معنا ، واژه حاجه درباره خداوند ، استعاره از طلب عبادت به سبب تكليف و اوامر صادره از ناحيه وى مىباشد ، چنان كه گويا به آن نيازمند مىباشد ، ولى حق آن است كه مىتوان ما را نافيه گرفت ، در عين حال ، اتصال و تناسب جمله را هم با ما قبلش حفظ كرد زيرا موقعى كه حضرت اين همه مردم را براى طلب دين و پرداختن به عبادت خداوند تشويق و ترغيب مىكند ممكن است برخى تصور كنند كه شايد خداوند نيازى به عبادت بندگان دارد ، لذا به منظور دفع اين توهّم اين سخن را بيان فرموده است ، بنابراين معناى عبارت امام چنين مىشود : هجرت بر همان معناى اول خود باقى است و بر هر كس كه براى
[ 342 ]
جستجوى دين حق مسافرت كند صدق مىكند ، پس شايسته است كه مردم در طلب دين به سوى امامان حق ، هجرت كنند اما بايد دانست كه اين توجّه خداوند نسبت به هجرت كنندگان در راه حق به اين دليل نيست كه خداوند نيازمند به كسانى از ساكنان زمين باشد كه دين وى را در دل نهان دارند و يا آن را آشكار كنند ، زيرا حق تعالى غنىّ مطلق است كه هيچ گونه نيازى در وى نمىباشد .