شرح
منظور امام از اين سخنان آن است كه مخاطبش را از متاعهاى دنيا و اعتماد به افزونيهاى آن باز دارد ، و پيش از آن كه شريح را توبيخ و سرزنش كند از او نسبت به كارى كه انجام داده اعتراف مىگيرد چنان كه مىفرمايد : بلغنى تا شهودا ، و فعل كان در قول شريح : قد كان ، تامّه است و با يادآورى مرگ و وعده آمدن آن كه مىآيد و او را از اين سرا و بقيه تعلقات دنيا به بيرون كوچ مىدهد و تنها و برهنه به قبرش مىسپارد ، او را از دوستى دنيا و طلب كردن بر حذر داشته است و سپس او را از ناخالص بودن بهايى كه در برابر خانه پرداخته است بيم مىدهد كه مبادا از راه حرام و رشوهگيرى در مقابل احكام ، به دست آورده باشد ،
زيرا با فرا رسيدن قاصد مرگ دنيا از دستش مىرود ، و به سبب گناهانى كه از حرامخوارى گريبانگيرش مىشود مبتلا به زيان اخروى و محروم شدن از نعمتهاى بىپايان آن مىشود ، إبتعته و اشتريته به يك معناست ، آن را خريدارى كردى ، و كلمه أما بدون تشديد هم روايت شده است .
اين جا در سخن امام پرسشى پيدا شده است كه وقتى انسان به خانهاى كه بهايش يك درهم باشد رغبتى نكند به طريق اولى در مورد بالاتر رغبت ندارد ،
پس چرا امام فرموده است در قيمت اين خانه به يك درهم و بيشتر از آن رغبت نخواهد كرد .
پاسخ دادهاند كه چون در هم در اين مقام كمترين چيزى است كه تملك مىشود منظور آن است كه اگر بخواهى آن را بخرى به هيچ نخواهى خريد چه جاى بالاتر كه اصلا جاى ذكر آن نيست ، در شعر متتبّى نيز تركيبى شبيه اين آمده است :
و من جسدى لم يترك السقم شعرة
فما فوقها الا و فيها له فعل [ 2 ]
[ 2 ] بيمارى در جسد من يك مو ، فرو گذار نكرده مگر آن كه اثرى در آن گذارده است تا چه رسد به بالاتر از يك مو .
[ 585 ]
كه قياس ، فما دونها است ، اما براى تفهيم معنايى كه ذكر شد به اين طريق بيان كرده است .
در نسخهاى كه امام به عنوان سند خانه نوشته است چند نكته وجود دارد :
1 نخست اين كه خريدار را به صفت عبوديت و ذلت اختصاص داده است تا فخر و مباهاتى را كه ممكن است به خاطر خريدن اين منزل براى او پيدا شود بشكند .
2 فروشنده را كه بزودى خواهد مرد بطور مجاز مرده خوانده از باب اطلاق آنچه بالفعل است بر آنچه كه بالقوه مىباشد و از باب اين كه مقتضى را نازل منزله واقع فرض كرده است تا وى را از مرگ بيم دهد و براى كوچ كردن به سراى آخرت آمادهاش كند ، و اين معناى اخير يا ترشيح استعاره است و يا اشاره به بيدارى او و توجهش به واردات و بيماريها و تمام امورى كه باعث عبرت است مىباشد .
3 سراى غرور كنايه از دنياست از آن رو كه مردم به آن مغرور مىشوند و با داشتن زخارف دنيوى از آنچه بعد از آن وجود دارد غفلت مىكنند ، عبارت من جانب الفانين اخص از دار الغرور است و همچنين خطة الهالكين اخصّ از جانب الفانين مىباشد چنان كه در كتابهاى بيع و تجارت عادت بر اين است كه كه نخست به ذكر اعمّ آغاز مىكنند و سپس به امورى مىپردازند كه خاص هستند و مبيع را مشخص و معين مىكنند ، اگر چه در اين جا ، غرض تخصيص بعد از تعميم نيست بلكه مراد يادآورى حال آنهاست كه رفتنى هستند و از طرفى در اين خانهاى كه ساكنند آن را براى خود علامتگذارى كردهاند .
4 نكته چهارم در نسخه قباله آن است كه حدود چهارگانه آن خانه را كنايه از امور نامطلوبى قرار داده است كه سرانجام دنيا به آن منتهى مىشود . حد اول را منتهى به اسباب و علل آفات دانسته و با اين مطلب اشاره به اين
[ 586 ]
كرده است كه لازمه وجود خانه علاقه به امورى است كه باعث كمال خانهدارى مىباشد ، از قبيل وجود همسر و خدمتگزار و مركب سوارى و آنچه كه بر اينها مترتب است از وجود فرزندان و كنيزان و نوازندگان و بقيه افزون طلبيهاى دنيا كه وجود هر كدام باعث ايجاد نياز به امور ديگرى است آنان كه غنىترند محتاجترند ، و همه اين امور در معرض آفات و بلاها و امراض و مرگ و ميرها مىباشند و اينها امورى باعث بلاها و گرفتاريهايى هستند و اينها لازمه اين خانه است و اين كه امام آن را اولين حد خانه دانست به علت اين است كه خانه نيازمند به آن است .
حد دوم منتهى مىشود به امورى كه باعث مصيبتهاست اين جا نيز اشاره به همان امور نخستين است كه از لوازم و نيازمنديهاى خانه است اما به اعتبار اين كه اين امور در معرض آفات امراض و مرگ و ميرهاست كه لازمهاش مصيبتها مىباشد و چون دواعى آفات مستلزم دواعى مصيبتهاست اين دو امر را پشت سر هم قرار داده است واژه دواعى در اين دو حدّ ممكن است به اين اعتبار باشد كه تمايل به اين امور ، داعى به فعل و انجام دادن آنهاست و لازمه فعل آنها هم آفتها و مصيبتها مىباشد .
حد سوم منتهى مىشود به پيروى هوا و هوس هلاك كننده زيرا كسى كه در دنيا به جستجوى تهيه منزل و خانه مىافتد معلوم مىشود به دنيا و وابستگيهايش علاقه فراوان دارد ، و بدون توجه به امر خداوند از تمايلات شهوانى و نفسانى پيروى مىكند و از مجموعه اين مطالب تعبير به هوا و هوس مىشود و روشن است كه اين امر موجب سقوط انسان در دوزخ و هلاكت وى در آن است .
دليل آن كه اين امر را حد سوم دانسته آن است كه خانه و متعلقات آن و آنچه كه انگيزه طلب آن مىشود ، لازمه هوا و هوس و تمايلات طبيعى هلاك
[ 587 ]
كننده است كه پيوسته هر كدام تأكيد كننده ديگرى است و هر يكى نياز به ديگرى را برمىانگيزد .
حد چهارم منتهى مىشود به شيطان اغواكننده ، اين امر را آخرين حد قرار داده است به دليل آن كه دورترين محدودهاى است كه حدود ديگر به آن پايان مىپذيرد ، به اين بيان كه شيطان از جهت گمراه كنندگى سرآغاز علاقه آدمى به دنيا و انگيزه پيروى نفس از هوا و هوس است ، شيطان به اين طريق آدمى را گمراه مىكند : معاصى و خلافكاريها و امور شهوانى كه آدمى را از رفتن در راه خدا باز مىدارد در پيش انسان جلوه مىدهد و به او القا مىكند كه اين امور برايش اصلح است .