لغات
تمويه : به اشتباه انداختن تليط : مىچسبد و درهم مىآميزد سفه : سبك مغزى و كم خردى مجداء : جمع ماجد : بزرگوار و شريف از نظر آباء و اجداد نجداء : جمع نجيد : كسى كه داراى فضيلت نجده مىباشد كه صفتى از فروع و شاخههاى شجاعت است .
يعاسيب القبايل : سران قبيلهها زاحت : دور شد تحاضّ : يكديگر را تشويق كردن فقره : يكى از مهرههاى كمر و فقر بدون ة هم خوانده شده است كه جمع فقره باشد .
منّه : قوت و نيرومندى تضاغن : كينه ورزيدن تشاخن : دشمنى و تجاوز احتياز : از چيزى استفاده كردن و مقدارى از آن گرفتن ريف : زمين كشتزار و داراى علف بسيار مهافى الريح : مهافى جمع مهفاة : محل وزيدن و حركت باد نكد المعاش : سختى معيشت و كمى آن
[ 488 ]
عالة : جمع عائل : فقير و بينوا دبر : جراحت روى پشت شتر وتر : كينه ، و در بعضى نسخهها ، دبر و وبر ذكر شده است ( و نيز به معناى زه كمان ،
منجد الطّلاب فارسى ) ازل : تنگى مَوءُودة : دختر زنده به گور شده شنّ الغاره : از همه طرف هجوم آورد فكه : خوش باطن ، مسرور ، آدم سركش و طغيانگر تربعت : تحقق يافت و اصل آن جايگزين شدن در بهار است و احتمال ديگر آن است كه تمكن يافت و با اطمينان جايگزين شد مثل كسى كه چهار زانو مىنشيند .
تدابر : از هم ديگر بريدن تخاذل : به پيروزى نرسيدن عبء : بار أجهد : با مشقّتتر سمته كذا : او را در اين امر مقدم داشتم .
غضارت نعمت : خوشبويى آن مراد : درختى است تلخ كه وقتى شتر از آن مىخورد لبهايش باد مىكند و به طرف بالا كج مىشود ترادف : كمك كردن و بازوى هم را گرفتن تربّعت : تحقق يافت و اصل آن جايگزين خطر : موقعيت عظيم و قدر و منزلت اعراب : بيابان نشينان اكفاء الإناء : ظرف را چپه كردن و به رو افكندن ذرى جمع ذروه : قلّه كوه عطف عليه و تعطّف : با او مهربانى كرد و با نيكيهايش وى را مورد توجه قرار داد .
انتهاك الحرمه : هتك حرمت ، و آبروى كسى را بىسبب بردن مقارعه : زد و خورد كردن