16 و خابت مطالبها ،
نوميد شد خواستههاى دنيا ، يعنى امور دنيوى كه مورد علاقه انسانهاست آنان را از وصال خود مأيوس و نااميد مىسازد ،
در اين جا كه حضرت صفت نااميدى را نسبت به مطالب دنيا مىدهد تشبيه و استعاره به كار برده است زيرا آرزوهاى دراز و خواستههاى نفسانى كه در ذهن آدمى جلوه مىكند ، اما در عالم وجود تحقق نمىيابد و انسان به آن نمىرسد مانند شخصى است كه اظهار دوستى مىكند و ، وعده وصال مىدهد اما به وعده خود وفا نمىكند و انسان را نااميد مىسازد ، امام ( ع ) پس از بيان اين ويژگى براى دنيا ، برخى از پىآمدهاى آن را كه گواه بر مطلب مىباشد ، بيان فرموده است :
الف پس پناهگاههاى عالم آنان را ترك كرد و به خود ، واگذارشان ساخت ، زيرا موقعى كه حفاظتهاى دنيايى و حصارهاى محكم آن سبب نجات انسان نمىشود و جلو تيرهاى بلا و دردهاى مرگ آور را نمىگيرد شبيه كسى است كه پناهندهاش را به خود راه ندهد بلكه وى را تسليم دشمن كند .
ب منزلهاى دنيا ، آنان را به دور انداخت ، اين جا نيز مانند قسمتهاى بالا استعاره و تشبيه به كار رفته است ، اين كه انسانها با مردن از استراحتگاههاى دنيا بيرون برده مىشوند و راه آخرت مىپيمايند چنين تشبيه شده است كه گويا همين منزلها ساكنان خود را از درون خود بدور افكندهاند .
ج انقلابات روزگار ، ايشان را عاجز و ناتوان ساخت .
پس از بيان ويژگيهاى دنيا ، مردم را به اعتبار اين كه مرده و زنده آنان از
[ 395 ]
بلاهاى آن بىبهره نيستند ، به چند گروه تقسيم كرده است :
1 عدهاى اگر چه از مرگ نجات يافته و نمردهاند ، اما مجروح و زخمى باقى ماندهاند .
2 گروهى كشته شده و به حالت گوشتهاى قطعه قطعه درآمدهاند .
3 برخى پس از مرگ اعضايى از هم جدا شده مىباشند . احتمال مىرود كه « مذبوح » صفت « شلو » باشد و از ذبح شقّ و شكافتن را بطور كلى اراده كرده است همچنان كه در اصل لغت بدين معناست .
4 پارهاى خونهايشان بر زمين ريخته است .
5 تعدادى به دليل پشيمانى از گناهانى كه در دنيا مرتكب شدهاند ، دستهاى خود را با دندانهايشان مىگزند .
6 گروهى دست بر روى دست مىزنند و اظهار ندامت و پشيمانى مىكنند .
7 عدهاى به علامت پشيمانى و حسرت ، كف دستهاى خود را بر دو طرف صورت خود نهاده و بر مرفقهاى خويش تكيه مىكنند .
8 گروهى انديشهاى را كه در دنيا داشتهاند مورد سرزنش قرار مىدهند ،
زيرا همان بوده است كه آنان را واداشت كه تمام همّ خود را به دنيا متوجه سازند و از انديشه عالم آخرت بيرون روند ، و اينك پس از مرگ به كيفر كردارهاى ناشايست خود ، دچار شدهاند ، و تعلّقات دنيا و گناهان به صورت غل و زنجيرهاى آتشين به گردنهايشان افتاده است و به اين دليل از افكار دوران گذشته خود ، اظهار تنفر و انزجار مىكنند .
9 و بالاخره ، گروهى كه فكر مىكردند ، براى هميشه در اين سراى خواهند ماند و در انديشه آباد ساختن دنياى خود بودند ولى با فرا رسيدن مرگ بيدار شده و از اين تصميم خود برگشتند .