لغات
نكث : پيمان شكنى قسوط : ستمكارى دوخت القوم : بر آن گروه چيره شدم و آنان را مغلوب ساختم .
ردهه : گودالى در كوه كه آب در آن جمع مىشود .
صعقه : حالت غشوه كه از صداى مهيب و جز آن پيدا مىشود .
وجبه : مفرد وجيب به معناى تپش و ضربان قلب رجّه : مفرد رجّ ، حركت و جنبش كرّه : بازگشت لاديلنّهم : آنان را شكست مىدهم و بر آنان پيروز خواهم شد تشذّر : پراكندگى و جدايى كلكل : سينه نواجم : جمع ناجمه : طلوع كننده و خارج شونده يكنفنى فى فراشه : مرا در رختخوابش مىپيچاند ، نگهدارى مىكرد ، و در بر مىگرفت .
عرفه : بوى آن خطله : گفتار يا كردار بدو زشت .
فطيم : از شير گرفته شده .
حراء : با مد و كسر ، كوهى است در مكه ، دو وجه در آن جايز است : مذكر و مؤنث و نيز به صورت منصرف و غير منصرف به كار مىرود .
رنّه : صدايى كه هنگام درد و غم و جز آن از شخص ظاهر مىشود قليب : چاه ، پيش از آن كه سنگچين شود هم مذكر و هم مؤنث است ابو عبيده گفته است چاه معمولى و كهنه قديمى .
دوى : صداى وزيدن باد و زنبور عسل قصف : صداى پرواز پرنده و پر زدنش در هوا .
سيماء : مقصور هم به كار مىرود ، علت و اثرى كه شيئى به آن شناخته مىشود .
[ 520 ]
غلّ يغلّ من المغنم : در غنيمت خيانت كرد ،
ابو عبيده مىگويد در اين مورد يغلّ به ضم است اما در مورد خيانت از معدن يغلّ به كسر و در مورد خيانت مطلق اغلّ يغلّ آورده مىشود .
منار : علامتها ، نشانهها