و لنعم . . . محلاّ ،
در اين عبارت دنيا را بطور مشروط ستوده و مىفرمايد اگر از دنيا چنان كه خواست خداست استفاده شود يعنى مورد توجه و اعتنا شود اما نه چنان به آن دل خوش كرده كه وى را منزل و جايگاه ابدى قرار دهى ،
جايگاهى نيكوست . نعم فعل مدح و اسم [ 7 ] آن ، دار من لم يرض و مخصوص به
[ 7 ] منظور از اسم ، بايد فاعل باشد چون نعم كه فعل مدح است فاعل دارد نه اسم و همچنين در عبارات بعدى . ( مترجم )
[ 149 ]
مدح دنياست و دو كلمه دارا و محلا تميز و قائم مقام اسم جنسى هستند كه اسم نعم بوده و حذف شده است . اين جا دو مسأله قابل ذكر است :
1 معمولا اسم جنسى كه اسم فعلهاى نعم و بئس باشد به اسمى اضافه مىشود كه داراى ال باشد مثل : نعم صاحب القوم ولى در اين عبارت به چيزى اضافه شده است كه ال ندارد و اين مطلب در شعر نظير هم دارد : فنعم صاحب قوم لا سلاح لهم .
2 اين كه در اين عبارت با ذكر اسم جنس ( دار ) دارا را هم كه نكره و بدل از آن است آورده و اين هم در شعر نظير دارد : فنعم الدّار دار أبيك دارا ، و دليل اين كه دار را به جمله من لم يرض بها ، و محلّ را . به من لم يوطنها اضافه كرده اين است كه هر كس از دنيا خشنود نباشد و آن را موطن اصلى خود قرار ندهد از عبرتهاى آن پند مىگيرد و تقوا را توشه خود مىگيرد و همان پرهيزكارانند كه به وسيله تقوا خوشبخت شدهاند ، احتمال مىرود كه دارا و محلاّ منصوب باشند بنابراين كه براى لم يرض بها و لم يوطّنها تميز باشند .