مسأله ششم : انّ امرنا صعب مستصعب ،
مقصود از واژه امر كه امام آن را صعب و مستصعب شمرده است موقعيت كمالى ائمه اطهار و خاندان رسالت مىباشد كه براى ديگران فوق تصور است . و همين ويژگى است كه باعث مىشود از آنان كارهايى سرزند كه ديگران عاجز و ناتوانند و از گذشته و آينده خبر مىدهند همان گونه كه خود حضرت از آينده تاريخ خبر داد چيزهايى كه
[ 345 ]
بعدها مو به مو ، به وقوع پيوست و مانند قضاوتها و داستانهاى شگفتانگيزى كه از آن حضرت نقل شده است و تحقق اين امور براى كسى ميسّر نمىشود جز پيامبران و جانشينان بر حق ايشان و نيز درك اين مقام ويژه ، از انديشه محدود انسانهاى عادى خارج است و كسى نمىتواند آن را بپذيرد و تحمل كند مگر روحيه انسانهايى كه خداوند به سبب ايمان ، آن را آزمايش و امتحان فرموده باشد چنان كه در قرآن فرموده است : « اُولئِك الّذينَ امتَحَنَ اللَّه قُلُوبَهُمْ لِلتّقوى [ 6 ] » ،
يعنى دلهايى كه به تكليفهاى شاق و گرفتاريهاى فكرى و نقلى آزمايش فرموده و آنها را آماده ساخته است تا ايمان كامل به خدا و پيامبرش آورده و در مسيرى كه او خواسته قدم بردارند ، روحيههايى كه با كمالات علمى و فضيلتهاى اخلاقى نورانى شده و به سرچشمه معارف اولياى خدا آگاهى يافتهاند و كيفيت صدور معجزات و امور فوق العاده را از ايشان دريافته و به اين دليل آنچه مىگويند از گذشته و آينده ، انجام مىدهند و يا دستور مىدهند همه را بدون ترديد مىپذيرند ، بر خلاف برخى تاريكدلان از همراهان خود حضرت كه گاهى از دستورهايش سرپيچى مىكردند و خبرهايى كه از فتنهها و آشوبهاى آينده مىداد تكذيب مىكردند كه وقتى اين مطلب را از آنان شنيد ، فرمود : مىگويند : على دروغ مىگويد ، خدا مرگشان دهد ، من به چه كسى ، دروغ مىبندم ؟ آيا به خدا دروغ مىبندم ، و حال آن كه من نخستين مؤمن به او هستم ؟ يا به پيامبرش دروغ مىبندم و حال آن كه من اولين تصديق كننده او مىباشم ؟ چنان كه در گذشته داستانش را شرح كرديم [ 7 ] بلكه تمام آنچه از آنان صادر مىشود بدون دخل و
[ 6 ] سوره حجرات ( 49 ) آيه ( 3 ) يعنى : آنان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را به سبب تقوا آزموده است .
[ 7 ] در خطبه 68 سخن به صورت خطاب به منافقان بيان شده است و حال آن كه شارح در اين جا به صورت غايب آورده است . ( مترجم )
[ 346 ]
تصرف مىپذيرد و اسرار الهى را كه برايش مىگويند باعث شادمانى وى مىشود . پس اين گونه اشخاص داراى سينهاى مطمئن مىباشند كه اسرار الهى را در آن جاى داده و از انتقال آن به كسانى كه اهلش نيستند خوددارى مىكنند و آن چنان عاقل و خردمند و صبور و بردبارند كه ديدن و شنيدن مطالب بسيار شگفتانگيز ، كوچكترين تزلزلى در عقيده آنان به وجود نمىآورد ، تا اسرار الهى را ضايع يا انكار كنند بلكه اگر بتوانند حقيقت آن را درك كنند مصرّانه درستى آن را امضاء مىكنند و آن گاه كه از درك واقعى آن فرو مانند باز هم به اعتقاد آنان لطمهاى نمىخورد بلكه بطور اجمال باور دارند و حقيقت آن را هم به خداوند متعال واگذار مىكنند و در جاى ديگر نيز سخنى شبيه اين سخنان از حضرت نقل شده است كه ترجمه آن چنين است : قبيله قريش به جستجوى سعادت بود اما به بدبختى و شقاوت دچار شد و به طلب نجات رفت ولى به هلاكت رسيد واى به حالشان ، مگر اينها قول خداى تعالى را نشنيدند كه مىفرمايد : « ألَّذين آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيتُهُمْ بإيْمانٍ ألْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيتَّهُمْ . » [ 8 ] پس كى و چگونه مىتوان از در خانه ذرّيه رسول خدا به جاى ديگر رفت ؟ خاندان نبوت كه خداوند ساختمان وجودى آنان را بر فراز تمام بناهاى عالم هستى برافراشت و آنان را سربلندترين خاندانها قرار داد و بر تمام خلق ايشان را برگزيد . اما من ،
آگاه باشيد كه تمام ذريه پيامبر به منزله شاخههايى هستند كه من درخت آنهايم و نيز آنان درخت پر از شاخ و برگند و من به منزله تنه آن درخت مىباشم ، من و رسول خدا مانند دو نور هستيم ، ما پيش از آفرينش بشر و حتى قبل از آفرينش گل آدم سايههايى در زير عرش الهى بوديم ما اشباح و مظاهرى والامقام بوديم نه اجسامى در حال رشد ، همانا درك موقعيت ما امرى است بسيار دشوار كه
[ 8 ] سوره طور ( 52 ) قسمتى از آيه ( 20 ) يعنى : آنان كه ايمان آوردند و فرزندانشان هم در ايمان آوردن پيروشان شدند ما آن فرزندان را به آنها ملحق مىكنيم . . . .
[ 347 ]
كسى به حقيقت آن ، راه نيابد بجز فرشته مقرب درگاه ربوبى و يا پيامبرى عظيم الشأن و يابندهاى كه خداوند دل وى را به ايمان آزموده باشد بنابراين موقعى كه براى شما رازى از رازهاى پنهانى گشوده ، و يا امرى از امور غيب آشكار شد آن را به جان بپذيريد و اگر از درك حقيقت آن عاجز مانديد ، مبادا آن را انكار كنيد بلكه علم آن را به خود خداوند واگذار كنيد تا به گمراهى دچار نشويد زيرا شما در مقامى قرار داريد كه پهنه آن از ما بين آسمان و زمين گستردهتر است و در اين قسمت از سخنان حضرت كه از جاى ديگر نقل شده است : و إنّى من احمد بمنزلة الضوء من الضوء و نيز كنّا اظلالا . . . ناميه ، به دو مطلب مهم اشاره دارد كه ذيلا ذكر مىكنيم :
الف اشاره به اين است : كمالاتى كه به توسط كمالات نفسانى رسول خدا ، براى نفس مقدس آن جناب حاصل شده است ، شبيهترين چيزها به اقتباس نور از نور مىباشد ، مثل شعله چراغى كه از چراغ بزرگتر و بالاتر ، روشن شود .
در اصطلاح قرآن و نيز اهل معنا و اولياى خدا معمول است كه نفوس پاك و علوم و معارف را به نور و روشنايى تشبيه مىكنند به دليل آن كه مشبه و مشبّه به ، هر دو داراى صفا هستند و هادى و رهنما مىباشند .
ب با بيان اين مطلب كه آن حضرت با پيامبر و ذريه طاهرينش پيش از آفرينش انسانها در زير عرش الهى سايههايى به صورت اشباح غير مادى بودهاند ، به وجود آنها در علم كلى الهى اشاره فرموده است ، زيرا در برخى موارد از اين علم كلى تعبير به عرش الهى مىشود و اين كه از اين انوار پاك به سايهها تعبير كرده و استعاره آورده به اين اعتبار است كه ايشان در آن عالم مرجع خلق و ملجا و پناهگاههاى آنان بودهاند ، شرح اين معنا به گونهاى روشنتر ، در ضمن شرح خطبه اول كتاب بيان شده است .