انّما فرّق بينهم . . . يتفاوتون ،
واژه طينهم ، در سخن امام ( ع ) اشاره به آن خاك و گلى است كه خمير مايه وجود آدمى بوده است چنان كه در خطبه اوّل كتاب نيز به اين معنى اشاره فرموده است : سپس خداوند سبحان از قسمتهاى سخت و نرم و مستعدّ شيرين و شورهزار زمين مقدارى خاك گرد آورد ، و آن را جامد كرد تا محكم شد و استوار ساخت تا چنان خشك شد كه هر گاه باد بر آن مىوزيد صدايى از آن برمىخاست ، شرح مطلب آن است كه مشابهت صورى و اخلاقى انسانها تابع همانندى طينت اصلى آنان و اختلاف و تفاوتشان نيز بستگى به تفاوت و نزديكى و دورى مقدمات و عناصر اوليه وجود ايشان دارد ،
برخى از شارحان گفتهاند : اضافه مبادى به كلمه طين به معناى لام است . يعنى مقدماتى كه براى تشكيل گل وجود آنان آماده شده است ، و منظور از طينهم حالات تركيبى است كه در مسير خلقت براى آدمى پيدا شده است از قبيل نطفه و مواد پيش از آن و علقه و مضغه و استخوان كه حالات پس از آن است و
[ 214 ]
نيز شامل طبيعت و مزاج اوست كه پذيرنده نفس و تدبير كننده وجود وى مىباشد و همچنان كه گفتهاند : مبادى جوهره وجود انسان كه از آن تعبير به زمين شورهزار و گوارا و نرم و سفت شده ، كنايه از قوا و طبيعتهاى گوناگونى است كه براى صاحبان طبيعت وجود داشته ، مثل نيروى رشد گياهى و تغذيه و سپس تشكيل نطفه و حالات پس از آن ، موجودى كه از قسمتهاى گوناگون زمين تركيب يافته داراى اجزاى فعّالى است كه با تأثير و تأثر خود استعدادهاى گوناگون به وجود مىآورند و خود مقدمات تشكيل مزاج و صاحب مزاج مىشوند ، به عبارت ديگر : به دليل اين كه شورى و شيرينى و نرمى و درشتى ،
صفات عارض بر موادّى مىباشند كه مبادى طبيعت اصلى و عنصر حقيقى انسان را تشكيل مىدهند ، در اختلاف استعدادهاى گوناگون اين طبيعت و بقيه طبايع و مزاجهاى تركيب يافته از آن مؤثر مىباشند و اين اختلاف در استعداد براى پذيرش مزاجها شده و باز اختلاف مزاجها ، جهت پذيرش اخلاق و صورتهاى ظاهر نيز باعث اختلاف در چهرههاى ظاهرى و خويها كه حالات معنوى است مىباشد ، از اين باب ناچار علت تفاوت انسانها در صورتها و اخلاقيّات نيز همان اختلاف در مبادى و مقدمات طينت اصلى و جوهره اوّلى اوست كه خاك و زمين باشد ، و در شرح خطبه اوّل دليل اين كه چرا حضرت تركيب از اجزاء را به برخى از عناصر و موادّ اوليه اختصاص داده بيان كرديم .
احتمال ديگرى كه در معناى سخن امام داده مىشود آن است كه اشاره به طبيعتهاى اجزاى زمين باشد كه باعث اعتدال مزاجهاى مختلف انسانها مىشود و اطباى قديم عناصر چهارگانه را ريشه آنها مىدانستند . به اين طريق كه سبخ اشاره به گرم خشك و عذب به گرمتر و سهل به سردتر و حزن به سرد خشك باشد ، و سخن پيامبر اكرم ( ص ) را نيز به همين معنا حمل كردهاند كه
[ 215 ]
مىفرمايد وقتى كه خداوند سبحان خواست آدم را بيافريند امر فرمود كه از هر جا از زمين قطعهاى برداشته شود ، از اين رو بنى آدم بر حسب مقدار مادّهاى كه از آن آفريده شدهاند به حالات و كيفيات مختلف سرخ و سفيد ، نرم و درشت و مطبوع و نامطبوع درآمدند ، بنابراين سخن رسول خدا : قبضة من كل ارض ،
اشاره به عناصرى است كه در زمين وجود دارد ، و اختلاف به سرخى و سفيدى اشاره به اخلاقيات آنان و اختلاف به نرمى و درشتى و مطبوع و نامطبوع ، اشاره به مختلف بودن خواصّ و استعدادهايى است كه در راستاى خلقت پيش از پيدايش مزاج در موجودات مادّى وجود دارد ، بنابراين معناى اين كلام امام :
فهم على حسب قرب ارضهم يتقاربون ، آن است كه هر اندازه مادّه اصلى وجودى انسانها در استعدادهايشان با همديگر تشابه و نزديكى داشتهاند ، در چهرههاى ظاهرى و ويژگيهاى اخلاقى نيز هماهنگ و متشابه مىباشند و به هر مقدار كه اين تشابه وجود نداشته باشد با هم تضاد و اختلاف خواهند داشت و اين تفسير و توجيه در سخن امام و نيز كلام پيامبر امرى است لازم ، زيرا اگر كه فقط به ظاهر آن اكتفا شود اقتضا خواهد كرد كه ماده اصلى آفرينش آدمى تنها خاك باشد با اين كه مىدانيم منظور عموم عناصرى است كه در زمين يافت مىشود و اين كه در سخن حضرت امير ( ع ) تنها خاك و گل نام برده شده از باب اكثر و اغلب است نه تعيين و تخصيص .