و لو كان الأساس . . . من الناس ،
اين عبارت قياس مضمر استثنايى ديگرى است كه خلاصهاش اين است : اگر خداوند خانه خود را از اين گونه سنگهاى روشن گرانبها قرار مىداد شك مردم درباره صداقت پيامبران و انتساب خانه به خداوند تخفيف مىيافت ، و به آسانى باور مىكردند ، زيرا وقتى كه پيغمبران با حالت فقر و پريشانى مشهور مىباشند و خانه خدا از اين سنگهاى سياه و تاريك ساخته شده ، شك و ترديد در اين كه اينها از طرف خداى قادر و بىنياز است قوّت مىيابد ولى با فرض اين كه پيامبران داراى عزت و پادشاهى باشند و خانه خدا هم از سنگهاى گرانبها باشد ، ديگر اين شك و ترديد وجود نخواهد داشت بلكه خود رياست و عزت آنان و نفاست سنگها مردم را وادار به دوستى آنان و پذيرش ايشان مىسازد ، زيرا اين امر مناسبتر است با كمالى كه انبيا به خدا
[ 480 ]
نسبت مىدهند و او را از همه جهت بالاتر مىدانند ، علاوه بر آن كه انسان به محسوسها تمايل بيشترى نشان مىدهد تا امور نامحسوس . واژه مسارعه به منظور مبالغهاى است كه در ميان وجود شك در صدق و شكّ در كذب پيامبران قرار دارد ، زيرا اين دو احتمال وجود دارد كه آيا گفتار انبياء درست است يا نادرست . و نيز كاهش كوشش ابليس به همين دليل است ، زيرا در اين صورت ايمان به اين كه اين خانه از خداوند است و زيارت آن واجب است ، برخواسته از مبارزه با شيطان و به دليل عبادت خدا نيست بلكه فقط به خاطر عزت و عظمت خانه و زيبايى ظاهرى آن و توجه نفس به گوهرهاى پر ارزش مادى آن خواهد بود ، و حال آن كه خدا مىخواهد كه ميل طبيعى نباشد تا مجاهده ابليس تحقق يابد زيرا نفس و روح انسان بر اثر آزمايش و تحمل رنجها ، كمالهاى جاويد و سعادتهاى هميشگى را درك مىكند .