7 « و كثرة علل النفوس »
شارح براى « علل » دو معنى آورده است از اين قرار :
[ 84 ]
الف : فراوانى بيماريهاى اخلاقى و گرفتار شدن به عادتهاى زشت از قبيل :
غش در معاملات ، بيمارى حسد ، دشمنيها ، خود پسنديها ، كبر ، غرور و جز اينها .
ب : مراد از علل نفوس : صورتهاى واقعى عمل به منكرات است ، از باب مثال : هر گاه شخصى گناهى را مرتكب مىشود عقيده و انديشه فاسدى را به وجود آورده است .
8 از تعطيل شدن حق ، هر چند بزرگ و مهم باشد ، براى كسى وحشت و ناراحتى پيدا نمىشود ، و علت آن عادت كردن مردم به پايمال شدن حقوق و تعطيل احكام الهى است ، و در مقابل نيز اگر بزرگترين گناهان و كارهاى باطل صورت گيرد ، احساس مسووليت نمىشود ، زيرا همگانى است و مطابق هوسهاى عموم انجام يافته است .
9 نيكان خوار مىشوند ، زيرا حق با تعطيل شدنش خوار شده است و آنها هم كه اهل حقّند ، خوار مىشوند .
10 بدها پس از آن كه در دولت و عزت حق خوار بودند به دليل آن كه اهل باطلند ، با عزّت يافتن باطل ، عزّت و بها پيدا خواهند كرد .
11 مردم به دليل خارج شدن از اطاعت و عبادت خداوند ، دچار بزرگترين كيفرها و مجازاتها خواهند شد .
امام عليه السلام پس از آن كه پى آمدهاى فرمانبردارى و نافرمانى خداوند سبحان را بيان كرده ، مردم را توصيه فرموده است كه يكديگر را براى عمل كردن به حق و كمك به آن ، سفارش و تشويق كنند .