و لو فكروا . . . مدخوله ،
حرف لو براى اين وضع شده است كه نبودن يك امرى را به نبودن امر ديگرى وابسته بداند . ( خواه اين دو امر ، لازم و ملزوم باشند يا اين كه هيچ رابطه ميانشان نباشد ) اما بيشتر در موردى به كار مىرود كه
[ 239 ]
نبودن ملزوم باعث تحقّق نيافتن لازم شده باشد و اين مطلب دو صورت دارد :
1 اين كه نسبت ميان لازم و ملزوم از نسبت چهارگانه تساوى باشد ،
خواه حقيقى و خواه وضعى .
2 ملزوم ، علّت براى لازم باشد تا نبودن آن ملزوم دليل نبودن اين لازم باشد ، اما اگر ميان آنها ( لازم و ملزوم ) رابطه عليت نباشد ، عكس آن هم ممكن است يعنى نبودن ملزوم وابسته به نبودن لازم باشد بطورى كه از آيه قرآن چنين بر مىآيد : « لَوْ كانَ فيهما آلِهةٌ إلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتا . . . » [ 8 ] ( در اين آيه از عدم لازم كه عبارت از نبودن فساد است ، بر عدم ملزوم كه نبودن خدايان باشد ، استدلال شده ) ، در اين خطبه امام ( ع ) لو را بر طبق صورت دوم به كار برده يعنى جمله شرطيه را علّت جمله جزا دانسته و فرموده است : علّت اين كه مردم از گمراهى و نادانى به طرف حقيقت بر نگشتند و از كيفر آخرت نترسيدند آن است كه در عظمت آفرينش و آفريدههاى حيرتانگيز و نعمتهاى فراوان حق تعالى نيانديشيدند ، بنابراين از عدم علت استدلال بر عدم معلول شده است ، زيرا تفكّر در اين امور ، سبب توجّه انسان به دين خدا و پيمودن راه ديانت و شريعت مىشود ، چنان كه قرآن نيز بدين معنا اشاره مىفرمايد : « أوَ لَمْ يَنْظُرُوْا فى مَلَكُوْتِ السَّموات وَ الْأرضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْئى . . . ؟ » [ 9 ] و جاى ديگر چنين مىگويد « أفَلَمْ يَنْظُروا إلىَ السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها . . . » [ 10 ] و جز اينها .
[ 8 ] سوره انبياء ( 21 ) قسمتى از آيه ( 21 ) ، يعنى : اگر در زمين و آسمان چند خدايى بود جهان به تباهى كشيده مىشد .
[ 9 ] سوره اعراف ( 7 ) قسمتى از آيه ( 184 ) ، يعنى : آيا در ملكوت و قواى آسمانها و زمين و هر چه خدا آفريده ، با انديشه نمىنگرند ؟
[ 10 ] سوره ق ( 50 ) قسمتى از آيه ( 15 ) ، يعنى : آيا آسمان را بر فراز خود نمىنگرند كه چگونه بناى آن را استوار ساختيم ؟
[ 240 ]