5 ويژگى پنجم در اين سخن حضرت مورد اشاره واقع شده است .
كلّ معروف بنفسه مصنوع ،
آنچه از اين جمله اراده شده آن است كه كنه و حقيقت وجود حق تعالى بر كسى معلوم نيست ولى چون در مقام استدلال است مىتوان از شكل اول قياس اقترانى بدين گونه استفاده كرد كه اين جمله از سخن
[ 274 ]
امام را هر چه كنه و حقيقتش معلوم شود مصنوع است صغرى ، و اين جمله تقديرى را هم كه هيچ مصنوعى واجب الوجود نيست كبراى آن قرار دهيم و نتيجه اين دو مقدمه چنين مىشود ، هيچ معلوم الحقيقهاى واجب الوجود نيست و هنگامى كه اين قضيه سالبه كليه را عكس كنيم ، اين جمله به دست مىآيد : هيچ واجب الوجودى معلوم الحقيقه نيست كه همان مطلوب و مدّعاى اوّل مىباشد و در اين مورد از قياس ضمير استفاده شده است . ممكن است اين استدلال را به شكل دوم ببريم ، به اين طريق كه صغرايش همان جمله مضمر باشد و كبراى آن اين جمله : هيچ واجب الوجودى مصنوع نيست و نتيجه آن را مانند استدلال بالا عكس كنيم ، احتمال سوم آن است كه مقدمه اول را كبرا قرار دهيم و نيازى به عكس كردن نتيجه هم نداريم [ 3 ] . احتمال چهارم آن است كه مطلوب را از راه قياس استثنايى به دست آوريم و مقدمه مذكور در متن سخن امام را حاكى از تلازمى بدانيم كه در شرطيّه متصله وجود دارد كه صورت قياس چنين است : اگر كنه حقيقت خداوند معلوم شود مصنوع خواهد بود ، تالى كه باطل است پس مقدم نيز باطل خواهد بود .
علت اين كه هر معلوم الحقيقهاى مصنوع مىباشد آن است كه حقيقت هر چيزى به اجزايش شناخته مىشود و هر چه اجزاء دارد مركب است و هر مركبى نياز ، به تركيب كننده و صانع دارد پس هر معلوم الحقيقهاى مصنوع و داراى صانع است ، و بطلان تالى به اين دليل است كه اگر حق تعالى مصنوع بود ، ممكن و محتاج به غير مىشد و در نتيجه واجب الوجود بالذّات نبود . 6 صفت ديگرى را كه از ذات مقدس خداى تعالى دور دانسته آن است كه وى قائم به غير نيست ، زيرا هر چه چنين باشد وابسته و معلول است و كلّ
[ 3 ] اگر جاى دو مقدمه شكل اوّل را عوض كنيم شكل چهارم خواهد شد زيرا حد وسط موضوع صغرى و محمول كبرى مىشود كه عكس شكل اوّل است . ( مترجم )
[ 275 ]
قائم فى سواه معلول ، اين جمله هم مانند عبارت پيشين مىتواند مقدمه اول و صغراى مشكل اول يا دوم قياس مضمر باشد و مفهومش آن است كه حق تعالى قائم به غير نيست يعنى عرض نمىباشد كه نيازمند به محلّ شود ، مقدّمات قياس از اين قرار است : هر چه قائم به غير باشد معلول است ، هيچ معلولى واجب الوجود نيست ، ( شكل اوّل ) ، يا هيچ واجب الوجودى معلول نيست ( شكل دوم ) ،
و نتيجه آن بنا به هر دو فرض اين است : هيچ قائم به غيرى واجب الوجود نيست و موقعى كه آن را عكس كنيم مطلوب به دست مىآيد : هيچ واجب الوجودى قائم به غير نيست و نيز چنان كه قبلا بيان داشتيم ممكن است جمله متن را كبراى قياس قرار دهيم كه نياز به معكوس ساختن نتيجه نداشته باشيم ( اين جا هم چنان كه در پايين صفحه قبل بيان شد ، شكل اول به چهارم برمىگردد . ) و همچنان ممكن است كه بيان كننده تلازم قياس استثنايى باشد ، يعنى اگر خداوند متعال قائم به غير باشد معلول خواهد بود ، تالى كه باطل است مقدم نيز مثل آن است و ملازمه ميان مقدم و تالى آن است كه قائم به غير نيازمند به محل است و آنچه نيازمند باشد ممكن است و هر ممكنى وجود و عدمش معلول است ، و امّا دليل بطلان تالى آن است كه اگر خداوند معلول باشد واجب الوجود نخواهد بود .
7 هفتمين ويژگى حق تعالى : فاعلى است كه از ابزار و وسايل كار استفاده نمىكند ، خداوند به دليل اين كه ايجاد كننده جهان وجود است پيوسته در كار و فاعل است اما از به كارگيرى ابزار در كارهايش پاك و منزه است زيرا اين عمل از صفات اجسام مىباشد و خداوند از جسميت بدور است .