8 صفت هشتم : مقدّر لا بحول فكرة ،
آفريننده جهان امور را اندازهگيرى مىكند اما نيازى به كمك از فكر و انديشه ندارد ، او به هر موجودى اندازه كمالش را از وجود و متعلقات آن كه عبارت از اجل و روزى و جز اينها مىباشد بر طبق مصلحت و قضاى خود مىدهد و براى اين عمل نيازمند به فكر و
[ 276 ]
انديشه نيست زيرا انديشيدن از لوازم نفوس بشرى است كه در انجام دادن اعمال از بدن و امور مادى استفاده مىكند و خداوند از اين خصوصيت بدور است . 9 ويژگى نهم اين كه خداوند بدون سود بردن غنى و بىنياز است امام ( ع ) با اين بيان ساحت قدس الهى را از همه چيز و در تمام جهات بىنياز معرفى مىكند و حتى وى را از غنا و بىنيازى متعارفى كه در مخلوقها يافت مىشود پاك و منزّه دانسته است زيرا اگر مانند ساير اغنياء ثروت را از راه استفاده به دست آورد لازم آيد كه در ذاتش ناقص باشد و براى رفع آن محتاج به استفاده از غير خود و در نتيجه ممكن خواهد بود نه واجب .
10 زمان ياراى همراهى با خدا را ندارد زيرا مصاحبت حقيقى دليل با هم بودن و نزديك شدن است كه اين هر دو از متعلقات جسمند و از طرفى وجود جسم مادّى خود بعد از وجود فرشتگان است و وجود آنان هم معلول و متاخر از وجود مانع اوّل مىباشد ، بنابراين وجود وقت و زمان به چند مرتبه از وجود حق تعالى تأخر دارد و درست در نمىآيد كه همراه و يا ظرف وجود مىباشد و گرنه به زمان محتاج مىشود نه از آن بىنياز ، در صورتى كه حق تعالى چون بر همه كائنات و از جمله زمان سبقت دارد پس بكلى از آن بىنياز است و امّا اين كه گاهى نيروى واهمه انسان ، زمان را با برخى مجردات همراه و با هم مىداند و آنها را به زمانيّات تقسيم مىكند ، به اين دليل است كه نمىتواند آنها را در خارج از زمان به تصور ذهنى درآورد و الا مجردات رابطهاى با زمان ندارند .
11 خصوصيت ديگر براى خداوند آن است كه نياز به كمك اسباب و آلات ندارد زيرا هر چه كه نيازمند به كمك گرفتن از اسباب و آلات باشد ذاتش ممكن است و واجب الوجود نخواهد بود امّا حق تعالى كه واجب الوجود و هستى بخش تمام كائنات مىباشد كه از هر گونه كمك و يارى و از هر نوع سبب و آلتى
[ 277 ]
مستغنى و بىنياز است .