ترجمه
« به خدا سوگند ، اگر شب را با كمال ناراحتى روى خار سعدان به سر برم ، و يا در حالى كه دست و پايم به زنجير بسته بر روى زمين كشيده شوم ، بيشتر دوست مىدارم از اين كه روز قيامت خدا و رسولش را در حالى ملاقات كنم كه بر بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از كالاهاى پست دنيا را از كسى از روى غصب تصرف كرده باشم ، چگونه بر كسى ستم روا دارم به خاطر جانى كه به زودى كهنه و پوسيده مىشود و در زير خاك ماندن آن بطول مىانجامد .
به خدا سوگند عقيل را در نهايت تنگدستى ديدم كه از من درخواست مىكرد تا از گندم شما ( مسلمانان ) مقدارى به او بدهم ، و كودكانش را مشاهده كردم كه از فقر چنان ژوليده مو و تيره رنگ بودند كه گويا چهرههايشان با نيل رنگ شده بود ، چند مرتبه پيش مىآمد و بطور مكرّر حرف خود را اظهار مىكرد ، من به
[ 155 ]
سخنانش گوش مىكردم ، او گمان كرد كه من دين خود را به وى مىفروشم و دست از روش دينى خود برمىدارم و به راهى كه او مرا مىكشد مىروم ، امّا من در آن حالت پاره آهنى را سرخ كرده و نزديك بدن او بردم تا مايه عبرتش باشد از شدت درد ، فريادش برآمد و مانند بيمارى كه در نهايت رنج بنالد ، فرياد زد ،
نزديك بود كه از داغى آن بسوزد ، پس به او گفتم : اى عقيل ، مادران در عزايت بگريند ، آيا از پاره آهنى كه انسان به بازى آن را سرخ كرده ، فرياد بر مىآورى ، و مرا به جانب آتشى مىكشانى كه خداوند جبّار او ، از روى خشم آن را شعلهور كرده است ؟ تو از اين رنج اندك مىنالى و من از آن آتش دوزخ ننالم ؟
از اين شگفتآورتر داستان شخصى است كه شب هنگام بر ما وارد شد ،
ارمغانى آورد با ظرفى سر بسته و حلوا و معجونى كه بر من ناخوشايند بود ، گويا با زهر يا آب دهان مار آميخته بود ، من به او گفتم اين كه آوردهاى صله است ( منظورت صله رحم است ) يا زكات يا صدقه ؟ اگر صدقه است كه بر ما خاندان حرام است او گفت : صدقه و زكات نيست ، بلكه هديه است ، پس من گفتم زنان بچه مرده به عزايت بنشينند ، آيا از طريق آيين خدا وارد شدهاى كه مرا بفريبى آيا نمىفهمى يا ديوانهاى و يا هذيان مىگويى ؟ به خدا قسم اگر اقليمهاى هفتگانه با تمام آنچه را در زير آسمان قرار دارد به من واگذار كنند تا خدا را درباره مورچهاى نافرمانى كنم ، به اين كه پوست جوى را از دهان آن بربايم ، چنين كارى نمىكنم ،
اين دنياى شما در نزد من از برگى ، كه در دهان ملخى قرار دارد و آن را مىخورد پستتر و بىمقدارتر است ، على را چه كار با نعمتى كه فناپذير است و لذّتى كه باقى نمىماند ، از غفلت خرد و زشتى لغزش به خدا پناه مىبرم و از او يارى و كمك مىخواهم . »