جمله لم يكن من قبل ذلك كائنا
اشاره به اين است كه كلام خدا حادث و مسبوق به عدم مىباشد و عبارت و لو كان . . . ثانيا دليل مطلب را با ، يك قياس استثنايى كه به اين ترتيب تشكيل يافته است بيان مىكند : اگر سخن خدا قديم باشد لازم آيد كه سخن او ، خداى دوم باشد و چون فرض اخير باطل است فرض نخست نيز نادرست است يعنى كلام خدا قديم نيست ، دليل ملازمه ميان مقدم و تالى در اين قياس آن است كه اگر سخن خدا را قديم فرض كنيم از دو حال خارج نيست يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود ، حالت اخير باطل است زيرا اگر ممكن باشد ، با اين كه قديم و از ازل وجود داشته ، محتاج به مؤثر است حال اين مؤثّر اگر غير از ذات حق تعالى باشد به دو دليل محال است .
الف : خداوند در اتصاف به صفت متكلم نيازمند به غير خود باشد .
ب : از ازل با خداوند وجود ديگرى باشد كه اتصاف خدا به متكلم مستند به او باشد و لازمه اين امر آن است كه آن ديگرى شايستگى بيشترى براى خدايى داشته باشد و اگر مؤثر ، وجودى كلام خدا كه ممكن و قديم فرض شده ذات حق تعالى باشد اين نيز باطل است زيرا بطور كلى وجود موثر بر اثر تقدم دارد و در اين صورت اگر كلام خدا از صفات كمال باشد و تأثير علت هم موقعى اتفاق افتاده است كه تمام كمالها در وجود حق تعالى فعليت دارد تحصيل حاصل لازم آيد كه محال است و اگر قبل از تأثير اثر ، ذات بارى تعالى از اين صفت خالى بوده است لازمهاش آن است كه خداوند پيش از تاثير اين علت ناقص بوده باشد و اين نيز باطل است ولى اگر اصلا كلام را از صفات كمال ندانيم وجود آن از ازل در خداوند زايد و
[ 304 ]
لغو خواهد بود و زايد بر كمال هم موجب نقص مىباشد پس ثابت شد كه اگر كلام خدا قديم باشد واجب الوجود بالذات و خداى دوم خواهد بود كه محال است .
تا اين جا بحث دقيق و طولانى مربوط به اثبات ملازمه ميان مقدم و تالى در قياس استثنايى مورد بحث و بطلان مقدم آن بود اما باطل بودن تالى و جزء دوم قياس مذكور امرى است روشن ، زيرا در مباحث گذشته با براهين فراوانى وحدانيت و يكتايى خداوند ثابت شده است پس با اين استدلال واضح ، ثابت شد كه سخن خدا پديده و حادث است و نمىتوان آن را قديم فرض كرد .