76 هو المفنى لها . . . كمفقودها ،
اوست كه مىتواند اشياء را پس از هستى نابود سازد و همان طور كه پيش نبودند قرارشان دهد ، امام ( ع ) در اين عبارات خداى تعالى را به يكى از بحث انگيزترين صفات تعريف و توصيف فرموده است كه نابود ساختن جهان پس از هستى آن مىباشد و در قرآن نيز اشاراتى به اين مطلب ديده مىشود ، از جمله ، « يَوْمَ نَطْوىِ السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنْا أوَّلَ خَلْقٍ يُعيدُهُ [ 15 ] » و معلوم است كه اعاده و بر گرداندن ، موقعى صدق مىكند كه آنها را مثل اول نيست و نابود سازد ، و در جاى ديگر مىفرمايد :
« إذا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إذا الْكَواكِبُ انْتَثَرتْ [ 16 ] » و امثال اينها ، و همه پيامبران بر اين امر اتفاق دارند و در شريعت پيامبر خاتم نيز به اين موضوع تصريح شده و جمهور متكلمان اسلامى هم بر اين عقيده مىباشند ، بر خلاف فلاسفه كه كليه آنان قائل به عدم جواز اعاده معدوم مىباشند و در مورد فنا و نابودى عالم هستى مىگويند : موجودات مجرد و عقول و نفوس ملكوتى و نيز هيولاى عالم ماده و ذرّات عناصر مادى و بالاخره تمام آنچه كه به سبب قديم بودن علتشان قديمند و
[ 15 ] سوره انبياء ( 21 ) آيه ( 103 ) يعنى : روزى كه آسمان را مانند طومار درهم پيچيم و به حال اول كه آفريديم ، باز گردانيم .
[ 16 ] سوره انفطار ( 82 ) آيه ( 1 و 2 ) يعنى : هنگامى كه آسمان شكافته شود و ستارگان فرو ريزند .
[ 310 ]
حتى امورى كه قديم نيستند بلكه حادثند همه اينها از تحت اصل فانى شدن و نيستى پس از هستى ، خارج مىباشند و تنها اختلافى كه در ميان فلاسفه وجود دارد مربوط به معاد جسمانى است كه بعضى از فلاسفه آن را انكار كردهاند و فقط فلاسفه اسلامى آن را قبول دارند آن هم با دليل شرعى نه عقلى زيرا مىگويند براى عقل در وجود و عدم معاد جسمانى استحالهاى لازم نمىآيد اما اگر بخواهيم با توجه به اصل عدم جواز اعاده معدوم ، معاد جسمانى را ثابت كنيم بايد رأى ابو الحسين بصرى معتزلى را بپذيريم كه مىگويد : فنا و نابود شدن دنيا عبارت از اين است كه آن چنان اجزاى موجود خرد شده و از هم متفرق و دور شوند كه از حيّز انتفاع بيرون روند نه اين كه عدم صرف باشند ولى اين نظريه مورد اشكال مىباشد زيرا از باب مثال بدن زيد كه تنها اجزاى نرم شده از هم جدا نيست بلكه بقيه عوارض و خصوصيات ويژه آن را نيز شامل مىشود و هنگامى كه اجزاء اين چنين از هم بپاشند تمام آنها معدوم شده و بدن با اين وضع فانى مىشود و موقع برگشتن اگر عين آن با تمام آن خصوصيات برگردد ، اعاده معدوم است ولى اگر آنها كه از بين رفته برنگردد ناچار غير آنها برگشته و در اين صورت ثواب و عقاب به بدن غير اصلى تعلق گرفته و بر خلاف قرآن است كه مىفرمايد :
« و لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أخْرى [ 17 ] » و اين اشكال وارد است مگر اين كه بگوييم آنچه كه مورد كيفر يا پاداش قرار مىگيرد و نفس ناطقه انسانى است ، و اين بدن ظاهرى تنها وسيله و ابزار است كه وقتى معدوم شد برگشتن عين آن لازم نيست بلكه برگشتن شبيه آن هم كافى است اما اين مطلب بنا بر مذهب حكما و فلاسفه كه قائل به اصالت نفس ناطقه مىباشند درست در مىآيد نه با عقيده ابو الحسين بصرى معتزلى كه اكثر محققان اسلامى هم آن را پذيرفتهاند .
[ 17 ] سوره انعام ( 6 ) آيه ( 163 ) يعنى : هيچ نفسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمىگيرد .
[ 311 ]