4 و لا صمده من اشار اليه و توهّمه ،
اشاره كردن بطور كلى دو گونه است :
حسى و عقلى و هر دو در مورد خدا ، باطل است زيرا لازمه اشاره حسّى آن است كه او داراى وضع و هيأت و شكل و مكان باشد ، چنان كه بارها گفتهايم ، و امّا اشاره عقلى چنان كه معلوم است نفس انسانى تا هنگامى كه در جهان ماده غريبانه بسر مىبرد اگر بخواهد امر معقولى را از عالم غيب به دست آورد ، ناچار است كه براى ضبط و اثبات آن از قوه خيال و وهم كمك بگيرد پس هيچگاه نمىتواند به امور معنوى اشاره كند ، مگر با مشاركت وهم و خيال كه لازمه داشتن حدّ و كيفيت است و از طرفى مىدانيم كه حق تعالى از كيفيات و حدود و هيأت داشتن منزّه و پاك است ، بنابراين آن كه خدا را مورد اشاره قرار دهد و ادّعا كند كه در شناخت وى به حقيقت رسيده است در حقيقت چيزى را اراده كرده است كه داراى كيفيت و حال مىباشد ، در صورتى كه او واجب الوجود نيست ، پس واجب الوجود را اراده نكرده است ، بدين جهت بطور كلى اشاره به ذات اقدس حق تعالى محال و ممتنع است .