2 و لا حقيقته اصاب من مثّله ،
دومين صفتى كه خدا را از آن مبرّا دانسته اين است كه ، هر كس براى او مثل و مانندى قرار دهد به حقيقت وى نرسيده است زيرا هر چه مثل و مانند داشته باشد واجب الوجود با لذات نخواهد بود به دليل اين كه اگر مثليّت و مانندى ، همه جانبه باشد تعددى در كار نيست ، چون تعدّد نياز به تغاير دارد اگر چه به حدّاقل باشد ، و اين امرهم با وحدت و مثليّت همه جانبه نمىسازد ، و اگر مثليّت و اشتراك فقط از برخى جهات باشد از سه حالت خارج نيست زيرا آنچه دليل اشتراك مثلين مىباشد ، يا اصل ماهيت و تمام حقيقت آنهاست يا جزء حقيقت آنها و يا خارج از ماهيت آنان مىباشد و
[ 2 ] . . . فمن وصف اللَّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه . . . خطبه اول كتاب .
[ 272 ]
هر سه حالت به شرح زير باطل است .
1 اگر ما به الاشتراك تمام حقيقت مثلين باشد ناچار ما به الامتياز ، امرى عارض بر حقيقت آنها خواهد بود و اين حالت نيز دو شقّ باطل دارد ، زيرا آنچه سبب اين عروض شده است اگر ماهيت آن دو باشد ، باعث اشتراك است نه امتياز به دليل اين كه مقتضاى ماهيت واحده اختلافى ندارد و فرض اين بود كه در اصل حقيقت و تمام ماهيّت مانند يكديگرند ، پس ماهيتشان يكى است ،
بنابراين آنچه علّت امتياز يكى از آنهاست در ديگرى نيز وجود دارد ، پس بطلان اين شق ثابت شد ، شق دوم اين كه آنچه سبب عروض ما به الامتياز مثلين شده غير از حقيقت آنها مىباشد ، پس لازم آيد كه ذات واجب الوجود به منظور تحصيل ما به الامتياز نيازمند به امرى خارج از ذات باشد و اين خود امرى محال و باطل است .
2 و اگر ما به الاشتراك جزء حقيقت مثلين باشد ، لازمهاش آن است كه هر دو مركب باشند پس ممكن خواهند بود ، نه واجب .
3 حالت سوّم اين كه ما به الاشتراك ، امرى خارج از حقيقت آنها باشد ،
اين هم به دو وجه باطل است ، وجه اوّل : توصيف واجب تعالى به امرى خارج از حقيقتش ممتنع است زيرا لازمه آن چنان كه گذشت تثنيه او و مركب كردن وى مىباشد ، وجه دوم خود داراى دو شق مىباشد .
الف اگر اين امر خارجى كه مايه اشتراك آنهاست ، كمالى براى ذات واجب تعالى باشد لازم آيد كه واجب الوجود بالذات ، از غير خود استفاده كمال كند كه امرى است باطل .
ب و اگر كمال نيست ، اثباتش براى خداوند نقص خواهد بود ، پس ثابت مىشود كه هر چه مثل و مانند داشته باشد واجب الوجود بالذات نمىباشد و بنابراين هر كس در راه شناخت خدا به آنچه برسد كه مثل و مانند دارد به چيزى
[ 273 ]
رسيده است كه واجب بالذات نيست و به خالق جهان نرسيده است و مراد از عبارت امام ( ع ) آن است كه : در مقام توجه به حق تعالى و كاوش در جستجوى معرفت وى مثل و مانندى برايش قايل نشوند . 3 ويژگى سوم كه ذات اقدس خداوند از آن بدور است ، اين سخن امام ( ع ) مىباشد : و لا ايّاه عنى من شبّهه ، معنا و شرح اين فراز با عبارت بالا شباهت كامل دارد .