34 به حواس ظاهر درنيايد لا تدركه الحواسّ فتحسّه ،
مراد از اين عبارت آن است كه اگر حواس بتوانند وى را درك كنند و بتوان گفت كه او را حسّ كردهاند لازمهاش آن است كه جزء محسوسها قرار گيرد به دليل اين كه اگر چه ادراك اعمّ از احساس است امّا موقعى كه به حواسّ اضافه شود تخصيص مىيابد در اين جا يك ايراد بر سخن امام فرض شده و پاسخ آن نيز بيان شده است كه اگر به عنوان اشكال بگويند : در عبارت امام ( ع ) تكرار غير مفيد لازم مىآيد زيرا ادراك به معناى حساس است پس تقدير آن چنين مىشود ، لا تحسّه الحواس فتحسّه ،
در پاسخ مىگوييم ، مراد اين نيست كه لازمه ادراك ، احساس است بلكه مراد حضرت از اين جمله آن است كه هر چه را مىتوان ادراك حواس خواند ، مىتوان آن را احساس هم گفت و لازمه اين امر آن است كه خداى را در اين صورت مىتوان محسوس خواند ، و علت اين كه امام ( ع ) احساس را دليل بر نفى ادراك حواس درباره حق تعالى دانسته آن است كه محال بودن احساس امرى روشنتر مىباشد ، اما اين كه خداوند محسوس نيست به اين دليل است كه او نه جسم است و نه جسمانى و هر چه محسوس باشد يكى از اين دو خواهد بود ، بنابراين خداوند محسوس نيست .