ترجمه
« اما بعد ، خداوند سبحان به اين دليل كه من سرپرست شمايم براى من بر شما حقى قرار داده و نيز در مقابل براى شما همانند آن ، حقى بر گردن من مقرر فرموده است ، پس حق در مرحله سخن و تعريف و توصيف ، از همه چيز گستردهتر است ، ولى هنگام عمل دايرهاى كوچكتر و گستردگى كمترى دارد ، هيچ كس را بر ديگرى حقى نيست مگر اين كه آن ، ديگرى را نيز بر او حقى ثابت است .
( حق هميشه دو طرف دارد ) اگر قرار بود حق به سود كسى باشد كه در برابر ،
ديگران را بر ذمّه او حقى و مسؤوليتى نباشد ، ذات اقدس پروردگار بود ، نه آفريدههاى او ، و اين ويژگى ، به علّت قدرت او بر بندگان و گسترش عدالتش در امورى است كه فرمان حق در آنها جريان دارد ولى او ، حق خود را بر بندگان و وظيفه آنها را چنين قرار داده است كه او را عبادت و اطاعت كنند و در برابر ،
پاداش آنان را بر خود حقّى قرار داد و اين تفضّلى از او بر بندگان است نه به خاطر استحقاق آنان .
از جمله حقوقى كه خداوند مقرر فرموده است حق برخى از مردم بر ديگرى است ، و اين حقوق را آن چنان با يكديگر متقابل و براى افراد مساوى قرار داده است كه هر كدام از آنها ديگرى را در پى دارد ، و هيچ قسمت از آن جز با واجب شدن قسمت ديگر ثابت نمىشود .
بزرگترين حق از اين حقوق واجب الهى ، حقّ والى بر رعيت و حق مردم بر گردن فرمانرواست ، و اين فريضهاى است كه خداوند سبحان براى هر يك بر گردن ديگرى واجب فرموده و آن را مايه الفت و باعث شرافت دينشان
[ 1 ] اذلال جمع ذلّ : رفق و مدارا . . . ، ذلّ الطريق : راه هموار شده در اثر رفت و آمد ( منجد الطلاّب ) .
[ 76 ]
قرار داده است ، پس صلاح امّت تنها در سايه صالح بودن فرمانرواست ، و از طرفى فرمانروا صالح نمىشود ، مگر اين كه رعيت صلاح و استقامت يابد ، و هر گاه ملّت حقّ والى و فرمانرواى خود را ادا كند و بر عكس فرمانروا نيز حق رعيت را رعايت كند ، حق ميان آنها قوت و عزّت يافته و راههاى ديانت مستقيم و نشانههاى دادگرى معتدل شده و سنتهاى شرعى در راه خود به جريان خواهد افتاد ، و آنگاه ، زمان ، زمان صلح مىشود و در آن موقع براى ادامه حكومت اميدوارى زياد شده و طمع دشمنان مبدّل به يأس و نااميدى مىشود .
امّا ، وقتى كه رعيّت بر والى چيره شود ، يا فرمانروا نسبت به مردم استبداد به كار برد ، در آن موقع است كه اختلاف آراء پيش آيد و نشانههاى ظلم و ستم آشكار شود و دستبرد در برنامههاى دينى بسيار مىشود ، و بزرگراههاى سنن و آداب مذهبى متروك خواهد ماند ، و كارها بر طبق هوا و هوس انجام خواهد يافت ، از حقوق بزرگى كه تعطيل مىشود و باطلهاى سترگى كه رواج مىيابد هيچ كسى را وحشتى نيست .
در چنين وضعى نيكان خوار و بىمقدار و بدان نيرومند و عزيز و كيفرهاى الهى بر بندگان سنگين و بزرگ خواهد شد ، بنابراين هر كدام از شما ديگرى را در اداى اين حقوق نصيحت و در انجام دادن آن به خوبى همكارى كنيد .
هيچ كس را توانى نيست كه طاعتى شايسته خداوند انجام دهد ، اگر چه سخت براى بدست آوردن خشنودى پروردگار حرص بورزد و در انجام دادن عبادات كوشش فراوان كند ، امّا از حقوق واجب الهى بر بندگان است كه به اندازه قدرت و توانايى خود براى برقرارى حق و عدالت ، يكديگر را نصيحت كنند ، در جامعه كسى نيست كه براى انجام دادن وظيفه خود نياز به كمك پروردگار نداشته باشد ، اگر چه درجه و مقامش در رسيدن به حقّ ، بالا و سابقهاش در دين زياد باشد ، و بر عكس هيچ شخصى يافت نمىشود كه نتواند كمك به حق كند يا از آن كمك بگيرد ، اگر چه مردم او را كوچك شمرده و با ديده حقارت بنگرند . » پس از بيانات فوق ، يكى از ياران آن حضرت از جاى برخاست و با
[ 77 ]
سخنان طولانى كه در مدح و ثناى آن بزرگوار ايراد كرد ، پاسخ مثبت داد و آمادگى خود را براى شنيدن و عمل به دستورهاى او در تمام اوضاع و احوال ابراز كرد ، و سپس امام ( ع ) به گفتار خود چنين ادامه دادند .
« سزاوار است كسى كه حلال الهى در نظر او بزرگ و مقام حق در قلبش با عظمت است به جز حق همه چيز پيش او كوچك باشد ، و سزاوارترين كس به اين مقام ، شخصى است كه نعمت خدا بر او افزون است و مشمول لطف و احسان خاصّ حقّ تعالى مىباشد زيرا ، هر اندازه نعمت خدا بر كسى زياد شود حقّ خدا بر گردن او بسيار باشد و وظيفهاش سنگينتر ، از بدترين حالات زمامداران در نزد صالحان آن است كه گمان برده شود ، آنان فخر و مباهات را دوست داشته و كارشان صورت خودستايى به خود گيرد ، من از اين امر ناراحتم كه در گمان شما چنين خطور كند كه از تمجيد و تعريف زياد خوشم مىآيد ، ولى خداى را سپاس كه چنين نيستم و اگر هم دوست مىداشتم كه مرا تمجيد كنند ، به دليل خضوع در برابر عظمت و كبريايى پروردگار ، كه ويژه اوست ، آن را ترك مىكردم ، اگر چه برخى از مردم در برابر تلاشها و مجاهدتهايشان ستايش را دوست مىدارند ، اما شما مرا با سخنان زيباى خود نستاييد ، زيرا ، من مىخواهم خود را از مسووليت حقوقى كه بر گردنم هست خارج كنم ، يعنى حقوقى كه خداوند و شما بر من داريد كه بطور كامل از انجام دادن آن فراغت نيافتهام ، و واجباتى كه بجاى نياوردهام و بايد آنها را به مرحلهاى اجرا درآورم . بنابراين آن گونه كه با فرمانروايان ستمگر سخن مىگوييد با من نگوييد و چنان كه نزد حكّام خشمگين خود را جمع و جور مىكنيد پيش من چنان نباشيد و بطور ظاهر سازى و ساختگى با من رفتار نكنيد ، هرگز گمان نداشته باشيد كه اگر حقّى به من گفته شود مرا گران مىآيد و يا بخواهم خود را بزرگ جلوه دهم ، زيرا ، شخصى كه شنيدن حق يا عرضه داشتن عدالت بر او ، برايش ناگوار آيد ،
عمل كردن به آن براى او مشكلتر است ، با توجه به اين ، از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت خواهانه خوددارى نكنيد ، زيرا ، من خود را برتر از آن كه اشتباه كنم نمىدانم ، و در كارها از آن ايمن نيستم مگر آن كه خدا مرا حفظ كند ، من و شما
[ 78 ]
بندگان مملوك خدائيم كه جز او پروردگارى نيست ، او چيزى از ما را مالك است ،
كه ما خود ، مالك آن نيستيم او ما را از گمراهى كه داشتيم نجات داده و به سوى رستگارى و هدايت رهنمون ساخت ، و پس از نابينايى و كوردلى به ما بينايى و بصيرت عطا فرمود . »