5 و ان استطعتم . . . بينهما ،
يكى ديگر از اصول مطالب اين عهدنامه آن است كه بندگان خدا را امر مىكند به اين كه در عين شدت خوف و بيمى كه از خدا دارند حسن ظنّ هم به او داشته باشند و به عبارت ديگر ميان خوف و رجا باشند كه دو تا از درهاى بزرگ بهشت مىباشند ، چنان كه در گذشته بيان شد ، و در عبارت بعد اشاره مىكند به اين كه اين دو متلازم با يكديگر هستند و اين كه حسن ظن و اميدوارى بنده واقعى نسبت به پروردگارش به اندازه خوف و بيمش از وى مىباشد و كم و زيادشان به يك نسبت است ، بايد توجه كرد كه امام ( ع ) هيچ كدام از اين دو را علت ديگرى ندانسته است بلكه هر دو معلول يك علّتند كه معرفت و شناخت حق تعالى مىباشد ، و به دليل اين كه معرفت خداوند ، پذيراى شدت و ضعف است گمان نيك و اميدوارى و خوف و ترس از خداوند هم كه از آن سرچشمه مىگيرد قابل شدت و ضعف مىباشد ، و تقويت هر يك از اين امور نيازمند به معرفتى خاص و اعتبارى ويژه مىباشد كه مبدأ قريب آن به حساب مىآيد . در تقويت حسن ظن و ايجاد اميدوارى بر بنده لازم است بيانديشد كه چگونه خداوند تمام اسباب نعمت را براى بندگان فراهم كرده و حتى ريزهكاريهاى خلقت و لطيفههاى نعمت را رعايت فرموده ، آنچه در زندگى ضرورى و لازم است و مردم به آن نيازمنداند ، از قبيل آلات غذاخورى و ناخنها كه اسباب زينت و زيبايى انسان مىباشد ، از قبيل كمانى قرار دادن دو ابرو و اختلاف رنگهاى سفيد و سياه در چشم و جز اينها از امور غير ضرورى ، اين جاست كه انسان متوجه مىشود كه هر گاه عنايت الهى در چنين ريزهكاريها كوتاهى نكرده
[ 11 ] سوره زخرف ( 43 ) آيه ( 74 و 771 ) يعنى : در عذاب جهنم جاويدانند و به هيچ نحو عذاب از آنان بريده نمىشود و پيوسته در آن سر افكندهاند و نيز آيه بعد بانگ برآورند اى مالك . تا آن جا كه گويد : همانا شما ماندگانيد .
[ 736 ]
و راضى نشده است به اين كه در امور تغذيه و اسباب زينت و تمام ما يحتاج آنها بىتوجهى شود ، پس چگونه راضى خواهد شد كه آنها را به هلاكت ابدى دچار فرمايد ؟ بلكه هر گاه به دقت نظر كند خواهد دانست كه حق تعالى براى بيشتر مردم اسباب سعادت و خوشبختى دنيايشان را فراهم كرده است و خير و سلامت بر غير آن غلبه دارد و اين سنت الهى است كه پيوسته ميان بندگانش برقرار بوده ، و حتى در ارتباط با آخرت نيز جنبه خير و سعادت بر شر و ضلالت ارجحيت دارد ،
زيرا مدبّر دنيا و آخرت يكى است و او غفور و رحيم است و نسبت به بندگانش با لطف و مهربانى مىباشد ، و توجه به اين امور موجب حسن ظن به خدا و اميدوارى زياد به لطف و عنايت وى مىشود .
ديگر از چيزهايى كه باعث اين بيدارى و حسن ظن انسان به خدا مىشود ،
انديشيدن در مصالحى است كه از ناحيه شريعت نصيب بندگان فرموده و لطف و رحمت خود را بر جمله آفريدگان ارزانى داشته است ، اما در ناحيه خوف ،
مهمترين سببهايش آن است كه خدا را بشناسد و بر صفات جلال و عظمت و تعالى و هيبت و بىنيازى او معرفت و شناخت داشته باشد ، و بداند كه اگر بخواهد تمام جهانيان را به هلاكت برساند ، وى را باكى نيست و هيچ قدرتى نمىتواند او را از اين كار منع كند ، و همچنين ساير صفات ذات اقدس او كه دلالت بر ايجاد عذاب و زجر مىكند از قبيل سخط و غضب كه اگر چنين بصيرتى در آدمى پيدا شود ، خوف و بيمش افزونى مىيابد ، چنان كه در قرآن مىفرمايد : « إنّما يَخْشىَ اللَّه مِنْ عِبادِه العُلَماءُ [ 12 ] » و پيامبر فرمود : انا اخوفكم للَّه ،
من ترسم نسبت به خداوند از همه شما بيشتر است ، و هر چه معرفت به اين امور بيشتر باشد حالت خوف و سوختن دل به همان نسبت افزايش مىيابد و سپس
[ 12 ] سوره فاطر ( 35 ) آيه ( 27 ) يعنى : تنها بندگان آگاه خدا از او خوف و خشيت دارند .
[ 737 ]
اين حالت درونى به ظاهر و بدن سرايت مىكند و حالش دگرگون مىشود و ذلّت و بىحسّى به او دست مىدهد ، و ناله دل و لرزش جسمانى بر او مسلط مىشود ،
و او را از معاصى باز مىدارد و به جبران نيكيها و صفتهاى خوب كه قبلا از او فوت شده او را به عبادات و كارهاى نيك مقيد مىكند و به اين سبب اميال شهوانى در او سركوب شده و لذتها و خوشيهايش بىرونق مىشود ، و با سوز دل به علت خوف ، او را چنان خوارى و ذلتى دست مىدهد كه بسيارى از صفات ناپسند از او دور مىشود از قبيل كبر ، حسد ، كينه و بخل و بقيه رذايل . اما جمع ميان خوف و رجاء باعث ايجاد فضايل بسيارى در انسان مىشود ، زيرا هر گاه معرفت و يقين به حق تعالى حاصل شود ، خوف از عذاب و اميد به ثواب در وى به هيجان مىآيد و نيز اين دو در وجود انسان صبر و بردبارى مىآفرينند ، و صبر بر تحمل ناملايمات كه موجب دخول در بهشت است تحقق نمىيابد مگر در صورتى كه نيروى رضاى به قضاى حق در آدمى تقويت يابد ، و نيز صبر بر ريشه كن كردن شهوات و لذتها كه وجودشان باعث داخل شدن در آتش دوزخ است ، ميسّر نمىشود بجز در صورتى كه نيروى خوف از خدا در وى شدت يابد .
به اين دليل امام على ( ع ) مىفرمايد : من اشتاق الى الجنه سلىّ عن الشهوات و من اشفق من النار رجع عن المحرمات : آن كه مشتاق بهشت است خود را از شهوتها بيرون كشد و هر كس از آتش بترسد از انجام دادن كارهاى حرام منصرف شود . مقام صبر علاوه بر اين فايده ، روح انسان را به مرتبه مجاهده نفسانى ترقى مىدهد و او را آماده ذكر خدا و تفكر در وجود اقدس او ، مىكند و اين امر سبب كمال معرفت و انس با خدا مىشود ، انسى كه محبت آفرين است و علت پيدايش مقام رضا و توكل به خداوند مىباشد ، زيرا رضايت و خشنودى دوست در كارى كه محبوبش انجام مىدهد ، از لوازم ضرورى محبت است .
حال كه معلوم شد كه خوف و رجا هر دو معلول يك علت هستند كه همان
[ 738 ]
معرفت و يقين به وجود خداوند است پس اين دو متلازم يكديگرند نه متضادّ ،
گر چه از ظاهر امر گاهى ممكن است گمان شود كه ميانشان تضاد است بويژه هنگامى كه يكى از آنها به واسطه غلبه اسبابش بر ديگرى غالب آيد و دل به آن مشغول و از ديگرى غافل شود ، قهرا چنين تصور مىشود كه امر غالب ، منافى و ضد امر مغلوب است به اين دليل امام ( ع ) در عبارت بالا : و ان استطعتم ، و ما بعدش اشاره به اين مطلب فرمود كه آنچه براى مردم ، راجع به خوف و حسن ظنّ به خداوند مورد شك و ترديد است ، قدرت بر جمع ميان اين دو است . سپس محمد بن ابى بكر را هشدار مىدهد كه با اعطاى فرمانروايى بزرگترين متصرفات و اقليمها به وى ، نسبت به او احسان بزرگى را انجام داده است ، تا با يادآورى اين احسان بتواند آنچه از سفارشها و وصيتها كه مىخواهد بر پايه آن استوار كند .
6 آخرين اصل از مطالب اين عهدنامه آن است كه او را توجه داده است به چيزى كه سزاوار اوست و شايسته است كه آن را انجام دهد و آن مخالفت با نفس اماره است كه وى را به كارهاى زشت و فحشا و بقيه منهيات الهى وادار مىكند به عبادت و اطاعت خداوند رو بياورد كه عقل و شرع به آن حكم مىكنند و از دين خود دفاع كند و شياطين جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش بجز يك ساعت باقى نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دينش بسر برد .
مطلب ديگر اين كه به خاطر خشنودى هيچ يك از آفريدگان ، خدا را به خشم و غضب در نياورد يعنى هيچ كس را در گناه كه موجب سخط خداوند است اطاعت و پيروى نكند .