لغات
مرام : مقصود و مطلوب زور : زيارت كنندگان خطر : نزديك به هلاكت و نابودى فظيع : مشكلى كه سختى آن از حدّ و اندازه گذشته باشد .
استحلوا : با ياد پدران و پدر بزرگان و موقعيت گذشتگان خود را مىآراستند . ( اگر استخلوا ( با نقطه ) باشد ، يعنى : شهرها را خالى يافتند [ 1 ] ) .
تناوش : فرود آمدن احجى : خردمندانهتر عشوه : با نادانى دست به كارى زدن ترتعون : متنعّمند ، مىچرند لفظوا : دور انداخته و ترك كردهاند .
فارط : كسى كه در رسيدن به آب و آبشخور ، از ديگران جلو افتاده است .
حلبات الفخر : مردم ( جمعيّتهاى ) متكبّر سوق : جمع سوقه : به معناى رعيت ، مردم كوچه و بازار .
برزخ : بين دنيا و آخرت ، از هنگام مرگ تا روز قيامت فجوات : جمع فجوه : قسمت پهناور وسيعى از زمين ضمار : غايبى كه اميد بازگشت آن نمىرود .
يحفلون : اعتنا مىكنند رواجف : زمين لرزهها يأذنون : مىشنوند .
ارتجال الصّفة : پيدايش خصوصيات سبات : خواب ، و در اصل به معناى راحت و آسايش افظع : سختتر مباءه : محل بازگشت انسان عىّ عن الكلام : از سخن گفتن ناتوان شد .
كلوح : با درهم كشيدن صورت دندانهايش به زشتى پيداست .
اهدام : جمع هدم ، لباس كهنه تكاء دنا : بر ما سخت گذشت تهكّعت : مندرس شد ، كهنه شد
[ 1 ] نوشته متن خطبه مانند اغلب نسخهها « استخلوا » با نقطه است ولى چنان كه از شرح بر مىآيد شارح « استحلوا » بىنقطه را اصل و با نقطه را فرع گرفته و به عنوان قيل آورده است . ( مترجم )
[ 108 ]
ارتسخت . . . : جانوران در قرارگاه آنان جا گرفتهاند .
استكّت : بسته شد .
ذلاقة اللسان : تيزى و روانى زبان و آسان سخن گفتن .
همدت : بىحركت ماند و كهنه شد .
وعاث : بسته شد ، وصل شد .
سمّجها : آن را زشت كرد أشجان : غمها أنيق : چيزى كه بيننده را به شگفت درآورد .
غضارة العيش : خوشى زندگانى كتب : نزديك بودن بثّ : حالت غم و اندوه قارّ و قرور : آب سرد