لغات
سعدان : بوته خارى كه خارهايش از سه جهت تيزى دارد چنان كه به هر طرف روى زمين قرار گيرد روى دو پايه مىايستد .
مصفّد : بسته شده به زنجير يا چيز ديگرى .
قفول : برگشتن از سفر إملاق : شدت فقر و بىچيزى استماحه : درخواست بخشش كردن عظلم : گياهى است كه به عربى آن را نيل مىگويند و نيز به معناى گياه ديگرى هم گفتهاند كه در رنگ كردن اشياء به كار مىرود .
دنف : شدت بيمارى .
ميسم : اثر داغ و سوختگى با آتش .
سجّرها : آن را بر افروخته و شعلهور كرده است .
شنئتها : آن را نمىپسندم .
هبلته الهبول : زنان در عزايش بنشينند .
خباط : بيمارى است مانند جنون و ديوانگى ولى ديوانگى نيست و مختبط كسى است كه نزد شخصى به منظور كمك خواهى مىآيد ، با اين كه هيچ گونه سابقهاى و مناسبتى با وى ندارد ، نه خويشاوندى و نه شناخت دو جانبه يعنى هيچ مجوّزى براى درخواست كمك ندارد و مناسبتى هم براى كمك كردن به او وجود ندارد .
جنّه : ديوانگى هجر : هذيان جلب الشعير : پوست جو .