21 و اليها حاكمها ،
حق تعالى اوهام را حاكم قرار داده يعنى ميان
[ 231 ]
خودشان و خود ، داور ( حكم ) قرار داده است ، با اين توضيح كه وقتى به طلب ذات حق روى مىآورند و از آن به خردها رجوع مىكنند با كمال افسوس اقرار مىكنند كه با زحمت و رنج بسيار نمىتوان به كنه ذات حق پى برد و او را شناخت و به عجز و ناتوانى خود اعتراف دارند . زيرا موقعى كه از يك طرف به نيازمندى ، نقصان ذاتى و مخلوقيت خود و از طرف ديگر به بىنيازى ، كمال ، و خالقيت خدا و خلاصه ، تمام صفات مصنوعيّت خويش و صانعيّت خداوند بر مىخورند ، به عجز از شناخت حق اقرار مىكنند .
برخى از شارحان نهج البلاغه گفتهاند كه مراد امام ( ع ) از كلمه اوهام در اين جا ، عقول است ، و بديهى است كه عقول نيز بر حق تعالى احاطه نمىيابند زيرا وى ، مركب و محدود نيست بنابراين منظور از : تجلى خداوند براى عقول كشف حقايقى است كه عقول مىتوانند به آن برسند يعنى صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند و جمله و بها امتنع منها يعنى با عقل و دلالت عقلى معلوم مىشود كه ذات حق درك شدنى نيست و عبارت اليها حاكمها يعنى خداوند عقلهايى را كه ادعاى درك كنه و احاطه كامل به وجود وى دارند طرف دعواى خود شمرده و سپس ايشان را به نزد عقلهاى سالم و دور از غرض براى محاكمه آورده و اينها آنان را محكوم كردهاند كه چنين ادعايى ناصحيح است . آنچه اين شارح احتمال داده كه اوهام را بر عقول اطلاق كرده اگر چه بطور مجاز درست است ولى اين جا قرينهاى وجود ندارد و بدون ضرورت ، غير حقيقت اراده شده است .
برخى ديگر گفتهاند تقدير عبارت امام اين است : لم تحط به اهل الاوهام ،
يعنى صاحبان و هم و خيال احاطه به ذات خدا پيدا نمىكنند ، و مضاف حذف شده است اما اگر با نظر دقيق تامّل شود معناى سخن امام همان است كه ما در اول خاطر نشان ساختيم و يا حدّاقل شبيه به آن است . آرى اين واژههاى پر معنا ،
از لطيفههاى سخنان امام و شامل بسيارى از اسرار حكمت مىباشد .
[ 232 ]
22 صفت ديگر خداوند كه حاكى بر جسم نبودن وى مىباشد : كونه تعالى ليس بذى كبر . . . تجسميا ، مىباشد ، توضيح ، اين كه واژه كبير سه اطلاق دارد :
1 آنچه كه مقدارش زياد حجمش بزرگ باشد .
2 حيوانى كه سنّش بالا باشد .
3 بزرگ قدر ، و والا مقام .
امام ( ع ) در اين صفت ، بزرگى به معناى اول را از خداوند نفى مىفرمايد زيرا اگر خدا به آن معنا كبير باشد لازمهاش داشتن جهات سهگانه و جسميّت است كه باطل مىباشد و دور بودن معناى دوم از خداوند نيز امرى است روشن . كلمه تجسيما مصدر منصوب و در مورد حال است يعنى به حالت جسم بودن . امتداد جسم را به نهايات كه جهات سهگانه است اسناد داده است به اين دليل كه آخرين مرحلهاى مىباشد كه طبيعت با كشش و امتدادش به آن منتهى و در آن جا متوقّف مىماند و نيز دليل اين كه جهات را علت بزرگ شدن دانسته اين است كه بزرگ شدن لازمه كشيده شدن به سوى جهات است .