شرح
اين نامه گزيدهاى است از نامهاى كه حضرت در پاسخ نامه معاويه مرقوم فرمودهاند . نامه معاويه از اين قرار بود : از معاوية بن ابى سفيان به جانب على بن ابيطالب : سلام بر تو ، همانا من نزد تو ، سپاس و ستايش مىكنم خدايى را كه جز او ، خدايى نيست ، پس از حمد خدا و نعت پيامبر ، خداوند محمد ( ص ) را به علم خويش مخصوص كرد و او را امين وحى خود قرار داد ، و به سوى خلق خود فرستاد و از ميان مسلمانان برايش يارانى برگزيد ، و او را به وجود آنان تاييد فرمود ، مقام و منزلت آنها در نزد رسول خدا به اندازه فضيلت و برترى آنان در اسلام بود ، پس با فضيلتترين ايشان در اسلام و خيرخواهترينشان براى خدا و رسولش خليفه بعد از او ، و جانشين خليفه وى و سومين خليفه عثمان مظلوم مىباشد ، و تو به همه آنها حسد بردى و بر تمامشان شورش كردى ، و تمام اين مطالب از نگاههاى خشم آلود و گفتارهاى نامربوط و
[ 615 ]
نفسهاى دردناك و كندى كردنت درباره خلفا ، شناخته مىشود و در تمام اين مدّت با زور و اكراه كشانده مىشدى چنان كه شتر مهار شده براى فروش كشانده مىشود ، از همه گذشته نسبت به هيچ كس حسد إعمال نكردى به اندازه آنچه نسبت به پسر عمويت عثمان به عمل آوردى ، در حالى كه او ، به دليل خويشاوندى و مصاهرتش با رسول خدا ، از ديگران به اين كه بر وى حسد نبرى سزاوارتر بود ، اما رحمش را قطع كردى و نيكيهايش را به زشتى مبدّل ساختى و مردم را بر او شوراندى در نهان و آشكار ، كارهايى انجام دادى تا شتر سواران از اطراف بر او حملهور شدند ، و اسبهاى سوارى به سوى وى رانده شد و در حرم رسول خدا بر عليه او اسلحه جمع شده در حالى كه با تو در يك محلّه بود به قتل رسيد و تو از ميان خانه او هياهوى دشمنان را مىشنيدى اما براى دور كردن آنان از او چه با گفتار و چه با كردار از خود اثرى نشان ندادى ،
براستى سوگند ياد مىكنم كه اگر تو ، در آن روز به دفاع از او مىايستادى و مردم را از قتل او ، باز مىداشتى ، طرفداران عثمان هيچ فردى از انسانها را در خوبى با تو همسنگ نمىكردند ، و اين كار نيك تو از نزد آنها خاطره زشت دورى از عثمان و ستم بر او را كه از تو مىشناختند ، بر طرف مىكرد ، مطلب ديگرى كه باعث شده است ، ياران عثمان را بر تو بد گمان كند آن است كه كشندگان وى را به خود پناه دادهاى ، هم اكنون آنها بازوان و ياران و معاونان و دوستان نزديك تو شدهاند و به من چنين گفته شده است كه تو خود را از خون عثمان تبرئه مىكنى ،
پس اگر راست مىگويى كشندگان وى را به ما تسليم كن تا آنان را به قتل رسانيم و در اين صورت ما از همه مردم سريعتر به سوى تو مىآييم ، و اگر اين كار را نكنى هيچ چيز در مقابل تو و اصحاب تو بجز شمشير نخواهد بود ،
سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست ، در جستجوى كشندگان عثمان كوهها و ريگستانها و خشكى و دريا را مىگرديم تا اين كه يا خدا آنها را بكشد و يا
[ 616 ]
ارواحمان را در اين راه به خدا ملحق كنيم ، و السلام .
اين نامه را به وسيله ابو مسلم خولانى براى حضرت امير ( ع ) به كوفه فرستاد و سپس امام ( ع ) در پاسخش اين نامه را ارسال فرمود : از بنده خدا على امير المؤمنين به معاوية بن ابى سفيان ، اما بعد ، برادر خولانى نامهاى از تو براى من آورد كه در آن از پيامبر خدا و هدايت وحى كه به وى انعام فرموده يادآورى كرده بودى ، من نيز مىستايم خدايى را كه به وعده خويش درباره او عمل كرد و او را به پيروزى نهايى رسانيد ، و سرزمينها را در اختيار او گذاشت و بر دشمنان و بدگويان از قومش غلبهاش داد ، آنان كه با او خدعه كردند و به او بد گفتند ، و نسبت دروغگويى به او دادند و از روى دشمنى با او ستيزه كردند و براى بيرون راندن او ، و يارانش از وطن ، با هم همدست شدند و قوم عرب را بر جنگ با او گرد آوردند ، و بر او شوراندند ، و عليه او ، و يارانش ، كمال كوشش را به خرج دادند ، و تمام امور را برايش واژگونه كردند ، تا روزى كه فرمان حق آشكار شد در حالى كه دشمنان ناخشنود بودند ، و سختگيرترين اشخاص نسبت به او فاميلش بودند ، و هر كه به او نزديكتر ، شديدتر بود مگر كسانى كه خدا نگهداريشان كرد ، اى پسر هند ، روزگار ، عجايبى را در خود پنهان داشت كه به وسيله تو آن را آشكار ساخت . آنگاه كه از ابتلاءات و آزمايشهاى خداوند نسبت به پيامبر و خانوادهاش براى ما نوشتى ، اقدام به كار ناروايى كردى ، چرا كه ما خود از همان اهل ابتلا بوديم ، بنابراين تو در اين كار مانند كسى هستى كه خرما را به سرزمين هجر [ 1 ] ، كه مركز آن است ببرد ، و يا كسى كه معلم تيراندازى خود را به مسابقه با خود دعوت كند ، و گفتى كه خداوند براى پيامبرش ياورانى برگزيد و او را با آنها تأييد كرد و مقام و منزلت آنان در نزد آن حضرت به اندازه
[ 1 ] شهرى است در بحرين ، مركز نخلستان خرما ، محمد عبده . ( مترجم )
[ 617 ]
فضيلتشان در اسلام بود ، و به گمان تو با فضيلتترين آنان در اسلام و خيرخواهترين آنها براى خدا و پيامبرش خليفه ابو بكر صديق و عمر فاروق بود ، به جانم سوگند موقعيت اين دو نفر در اسلام عظيم است و مصايب آنها به سبب ناراحتيهايى كه در اسلام متحمل شدند ، شديد است ، خدايشان رحمت كند و آنان را پاداشى نيكوتر از اعمالشان بدهد ، اما تو مطالبى در نامهات نوشتى كه اگر تمام و كامل باشد به تو ربطى ندارد و تو از آن بركنارى ، و اگر ناقص و ناتمام باشد به تو صدمه و ضررى ندارد بلكه زيانش بر همان كسانى وارد مىشود كه در آن زمان بودهاند و تو را چه رابطهاى است با صديق ؟ زيرا صديق كسى است كه حق ما را تصديق كند و بپذيرد ، و باطل دشمنان ما را باطل داند ، و تو را چه به فاروق ؟ زيرا فاروق كسى است كه ميان ما و دشمنانمان فرق و امتيازى قائل شود ، و نيز يادآور شدى كه عثمان از حيث فضيلت در مرتبه سوم است ، عثمان اگر نيكوكار بوده است ، بزودى پروردگار بسيار آمرزندهاى را ملاقات مىكند ، كه گناه را بزرگ نمىبيند و آن را مىآمرزد ، به جان خودم سوگند از خدا اميدوارم روزى كه هر كس را به اندازه فضيلتش در اسلام و خيرخواهيش نسبت به خدا و پيامبرش پاداش دهد ، بهره ما را از همه بيشتر عطا فرمايد زيرا ، آنگاه كه محمد ( ص ) مردم را به سوى ايمان به خدا و توحيد فرا خواند ما اهلبيت ، نخستين كسانى بوديم كه به او ايمان آورديم و آنچه را گفت پذيرفتيم و سالها با محروميت بسر برديم و از ميان عرب در روى زمين كسى غير از ما خداى را عبادت نمىكرد .
دنباله اين مطالب به اين جمله آغاز مىشود :