فاراد قومنا . . . نار الحرب ،
و سپس اين عبارات آمده است : و مخالفان در ميان خود پيمان نامهاى عليه ما نوشتند كه با ما غذا نخورند و آب نياشامند و با ما ازدواج و هيچ داد و ستد نكنند . براى ما هيچ امنيّتى در ميان آنان نبود مگر اين كه پيامبر به آنها تحويل داده شود تا او را به قتل رسانند و مثلهاش كنند ، پس
[ 618 ]
ما در امان نبوديم مگر در بعضى اوقات . سپس اين جمله مىآيد : فعزم اللَّه . . .
بمكان امن ، و بعد جملات ديگرى است از اين قرار : اين وضع تا وقتى كه خدا خواست ادامه داشت ، و سپس خداوند پيامبرش را دستور به هجرت داد و پس از آن او را به كشتن مشركان امر كرد ، و بعد ، اين جمله مىآيد : فكان ( ص ) اذا احمّر البأس . . . اخّرت ، و سپس به اين مطالب مىپردازد : و خدا صاحب اختيار احسان به آنها و منت گذاردن بر آنان مىباشد به سبب آنچه از اعمال نيك كه از خود باقى گذاشتند و تو غير از آنها كه نام بردى كسى را نشنيدى كه خير خواهتر براى خدا نسبت به اطاعت پيامبر و مطيعتر براى پيامبر در اطاعت از پروردگارش باشد ، و نيز صابرتر بر آزار و زيانهاى وارده در هنگام جنگ و ناملايمات با پيامبرش باشد ، اما بدان كه در ميان مهاجرين ، جز اينها نيز خيرخواهان بسيارى به چشم مىخورند كه تو هم ايشان را مىشناسى ، خداى جزاى نيكوترين اعمالشان را به آنان بدهد ، علاوه بر اين ، تو را چه رسد به اين كه ميان مهاجران نخستين فرق بگذارى و براى آنها درجاتى قائل شوى و طبقات آنان را معرفى كنى ؟ هيهات اين كار از لياقت تو ، دور و از عهده تو خارج است مانند تير نامناسبى كه در ميان بقيه تيرهاى قمار صداى مخالفى سر دهد [ 2 ] و همچون محكومى كه در محكمه حكمى صادر كند ، اى انسان از خود تجاوز مكن [ 3 ] ،
[ 2 ] امام خطاب به معاويه چند ضرب المثل ذكر كرده است كه يكى از آنها اين است : لقد حنّ قدح ليس منها ، توضيح آن كه هر گاه تيرى در كمان بر خلاف تيرهاى ديگر باشد صدايش هم مخالف با آنهاست ، و اين عبارت براى كسى كه به قومى افتخار مىكند كه از آنها نيست مثل آورده مىشود ، و اصلش از عمر خليفه دوم است كه وقتى عقبة بن ابى معيط گفت : آيا تنها من از قريش كشته شوم ؟ در پاسخش اين جمله را گفت . محمد عبده نهج البلاغه ، صفحه 30 ، ج 3 . ( مترجم )
[ 3 ] قف عند حدّك ، همان مدرك . ( مترجم ) شعر ابو طالب :
و نسلمه حتى نصرّع حوله
و ندهل عن ابنائنا و الحلايل
[ 619 ]
كم ارزشى و نقص و توانايى خود را بشناس ، تو كه جايت آخر صف است چرا خود را جلو مىاندازى ؟ اگر بيچارهاى مغلوب شود بر تو ، زيانى نيست و اگر ظفرمندى هم پيروز شود سودى براى تو ندارد ، و تو با شدت در كوير گمراهى روانى و از اعتدال و ميانهروى ، بسيار منحرفى ، من به تو خوارى روا نمىدارم اما نعمت خدا را بازگو مىكنم و به دنبال اين مطالب ، اوّلين عبارات نامه حضرت به معاويه تا حمله توكّلت كه از نيكوترين نامههاست و بعد مىفرمايد تو در نامهات نوشتى كه براى من و اصحابم جز شمشير نخواهد بود . . . و تا آنچه در نامه معاويه ذكر شد ، و سپس از و لعمرى تا آخر نامه حضرت آمده است . اين كه مرحوم سيد رضى بسيارى از جملههاى نامه امام را در نهج البلاغه نياورده با آن كه در كتابهاى فراوان تاريخى نامههاى امام بطور كامل يافت مىشود ، اشتباه بزرگى را مرتكب شده است .
اكنون به شرح خود بپردازيم :
بايد توجه كرد كه امير المؤمنين ( ع ) به هر قسمت از نامه معاويه پاسخى مفصل داده است و اين فراز از سخنان امام ( ع ) مشتمل بر گرفتاريها و آزمايشهايى است كه خود حضرت و نزديكان او از بنى هاشم در راه اسلام متحمل شدند ، و فضايلى را كه مومنانشان در خدمت به اسلام و كافرانشان در حمايت از اصل نژاد و انسانيت كسب كردند ، فصلى از اين نامه پاسخى است از آن ، كه معاويه عدهاى را بر ايشان برترى ، و ترجيح داد ، آن جا كه در صدر نامهاش گفت : خداوند براى پيغمبرش اعوانى از مسلمانان برگزيد و به آن وسيله وى را تاييد فرمود ، و نام آنها را ذكر كرد تا آن جا كه گفت سومين شخصيت خليفه مظلوم ، عثمان است ، جواب حضرت در مقابل اين اظهارات معاويه از اين عبارت شروع مىشود : و لعمرى الى لارجو . . . الأوفر ، كه ترجمهاش گذشت ، و اين كلمات اشاره به آن است كه وى با فضيلتترين
[ 620 ]
جامعه است ، زيرا هر گاه بهره افزونتر و ثواب بيشتر در مقابل فضيلتى باشد كه انسان در اسلام كسب كرده است پس او بر تمام اهل اسلام برترى و فضيلت دارد .