ترجمه
« در زمان گذشته برادرى دينى داشتيم كه كوچك بودن دنيا در نظر او باعث بزرگى او در نظر من بود . او زير سلطه شكمش نبود ، چيزى را كه بدان دسترسى نداشت آرزو نمىكرد . و اگر داشت زياده روى نمىكرد ، در بيشتر اوقاتش ساكت بود ، و اگر سخن مىگفت ، گويندگان را مغلوب مىكرد . و عطش پرسش كنندگان را فرو مىنشاند . ناتوان بود ، و به ديگران هم ناتوان مىنمود ، امّا هر گاه وقت تلاش مىرسيد ، شير خشمگين و مار بيابانى پر از زهرى بود . تا نزد داور نمىآمد ، برهان اقامه نمىكرد ، و تا عذر كسى را به خاطر عملى كه امكان عذرى در آن بود ،
نمىشنيد ، او را سرزنش نمىكرد . و از دردى گله نمىكرد ، مگر وقتى كه بهبود مىيافت ، آنچه مىگفت انجام مىداد و آنچه نمىكرد نمىگفت : اگر در سخنگويى بر او غالب مىشدند ، در خاموشى بر وى غلبه نمىيافتند . به شنيدن حريصتر بود تا به سخن گفتن . و اگر ناگهان در برابر دو عمل قرار مىگرفت و مىديد كه يكى به خواهش نفس نزديكتر است ، با آن مخالفت مىكرد ، پس شما هم اين صفات را فرا گيريد ، و به آنها علاقمند باشيد و اگر نتوانستيد ، بدانيد كه گرفتن اندك بهتر از واگذاشتن بسيار است . »