لغات
طفّلت الشمس : هنگامى كه خورشيد به سمت غروب مايل شود .
آبت : لغتى است به معنى غابت ( پنهان شد ) لألى : دشوارى و سختى اجماع : تصميم قاطع جوازى : جمع جازيه : يعنى كسانى كه
[ 124 ]
جريض : اندوهگينى كه آب دهانش را از روى غم و اندوه به زحمت از گلو فرو مىبرد ، به حدى كه نزديك است از غصه بميرد .
مخنّق : قسمتى از گردن ، موضع خنق ،
گلوگاه ،
رمق : باقيمانده جان ، نيمهجان .
اشخاص را به علت كار بد ، كيفر مىكنند .
محلّين : بيعت شكنان ، به كسى كه عهد و بيعت خود را بشكند ، محلّ مىگويند و در مقابل آن به كسى كه حفظ عهد و پيمان كند محرم مىگويند .
متقعّد : سواره ، به خاطر نشستن بر پشت شتر .