2 عبارت : و اللّه سبحانه . . . القيامة ،
با ذكر اين مطلب كه نخستين حكم خداوند ميان بندگانش درباره خونهايى است كه مردم ريختهاند ، توجه داده است بر اين كه قتل از ساير گناهان كبيره در نزد خداوند متعال ، بزرگتر است ، و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن نيز چنين است : و هر چه را كه خداوند نخست درباره آن حكم كند ، پس بررسى و توجه به آن لازم ، و دورى و اجتناب از آنچه مورد عدم رضاى اوست ، واجب است .
بيست و سوم : او را نهى كرده است از اين كه مبادا بنياد حكومت و قدرت خود را با ريختن خونهاى به ناحق استوار سازد ، و از اين عمل با عبارت : فانّ ذلك . . . و ينقله بر حذر داشته است . كه خود به منزله صغراى قياس مضمرى است ، با بيانى كه گذشت ، چون ريختن خون به ناحق مستلزم آن سه نوع پيامدى است كه گفتيم ، بنابر اين باعث سستى بنياد قدرت و حكومت بلكه نابودى آن است . كبراى مقدّر قياس نيز چنين است : و هر چه داراى اين ويژگيها باشد اجتناب از آن لازم است .
بيست و چهارم : او را از قتل عمد به ناحق منع كرده و به دو جهت او را از ارتكاب چنان عملى بر حذر داشته است :
1 هيچ عذر و بهانهاى در قتل عمد در نزد خدا و در نزد وى از او قابل قبول نيست .
2 ديگر آن كه در قتل عمد ، قصاص تن لازم است .
اين دو عبارت ، دو مقدمه صغرا براى قياس مضمرى هستند كه كبراى مقدّر آنها چنين است : و هر چه با آن خصوصيات باشد ، دورى از آن لازم است .
بيست و پنجم : از صفت ناپسند خودخواهى و غرور به هنگام ارتكاب قتل غير عمد و يا افراط در مجازات افراد از طريق زدن با تازيانه و يا دست بر حذر داشته تا مبادا قدرت و خودخواهى مانع پرداخت خونبهايى كه حق آنهاست به
[ 305 ]
ايشان گردد . و با عبارت : فانّ . . . مقتله ، بر اين مطلب توجه داده است كه يك نوع زدن با دست كه به آن وكز يعنى زدن با تمام كف دست ، مىگويند ، گاهى باعث قتل مىشود ، و احتمال قتل در آن حتمى است .
بيست و ششم : از خود پسندى و اعتماد به چيزى كه او را به خود پسندى بكشاند و همچنين از دوست داشتن ستايش زياد ، برحذر داشته است . دو مورد آخرى باعث دوام خودپسندى و ريشه آنند . و از هر سه مورد با عبارت : فانّ ذلك . . . المحسنين ، او را بر حذر داشته است : جمله : و فى نفسه ، متعلق به « أوثق » است . دو احتمال در اينجا وجود دارد :
1 چون خود پسندى از موارد هلاكت است ، نيكى نيكوكاران ، با وجود آن بىفايده است بنابر اين اگر شيطان فرصتى به دست آورد ، و خود پسندى را براى انسان جلوه دهد و او هم باور كند هر چه احسان كرده ، بتمام از بين مىرود .
2 شخص خودپسند هر كس هر احسانى هم نسبت به او كند احسان تلقى نمىكند و در نتيجه خودپسندى وى باعث ناديده گرفتن احسان كسى مىشود كه به او نيكى كرده است . و چون منشأ خودپسندى ، شيطان است ، نابود كننده نيكى نيكوكاران نيز ، شيطان خواهد بود ، از اينرو ، امام ( ع ) اين عمل را عمل شيطانى دانسته و دورى از آن را لازم شمرده است .
بيست و هفتم : از سه صفت ناپسند او را بر حذر داشته است :
1 از منّت گذاردن بر سر رعيت در برابر احسانى كه به آنان مىكند .
2 بزرگ جلوه دادن كارى كه درباره مردم انجام داده است ، يعنى احسانى را كه نسبت به مردم كرده است بيش از آنچه هست به خود نسبت دهد .
3 مبادا به مردم وعدهاى بدهد كه وفا نكند .
آنگاه وى را از منّتگذارى بر حذر داشته است با اين عبارت : فانّ المنّ يبطل الاحسان ( زيرا منّت گذارى نتيجه احسان را از بين مىبرد ) و اين سخن
[ 306 ]
اشارتى است به آيه مباركه : يا اَيُّهَا الّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَذى [ 8 ] .
و نيز او را از بزرگ جلوه دادن احسان به دور داشته با اين گفتار : زيرا كار را بيش از آنچه هست جلوه دادن نور حق را از دل مىزدايد . و مقصود امام ( ع ) از حق در اينجا همان احسان به مردم و يا صداقت در گفتار است آنجا كه نياز به گفتن باشد ، زيرا اينها داراى جلوهاى عقلانى هستند كه نفوس متمايل بدان بوده ،
از آن لذّت مىبرد . و چون بزرگ جلوه دادن عمل ، نوعى از دروغ است ، و دروغ هم صفتى فوق العاده ناپسند است ، ناگزير از عواملى است كه نور حقّ را از بين مىبرد و خاموش مىسازد ، و در نتيجه ارزشى براى آن عمل در دل مردم نمىماند . امام ( ع ) وى را از خلف وعده ، با اين بيان بر حذر داشته است : « به وعده وفا نكردن باعث خشم خدا و مردم مىگردد . » امّا خشم مردم ، واضح و روشن است ، و امّا خشم خدا به دليل قول خداى تعالى است كه مىفرمايد :
كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّه . . . [ 9 ] سه مورد بالا مقدّمات صغرا براى قياسات مضمرى هستند كه كبراى مقدّر آنها چنين است : و هر چه داراى اين ويژگيها باشد ، بايد از آن دورى جست .
بيست و هشتم : او را از قرار دادن كارها در يكى از دو سوى افراط و تفريط بر حذر داشته است اما جانب افراط ، عبارت است از : شتابزدگى در كارى پيش از فرا رسيدن وقت آن و يا لجاجت و پافشارى در مورد كارى كه سررشته آن در دست انسان نيست و يا مورد آن تغيير كرده است . و يا وقتى كه راه كار ، روشن نيست ، و همچنين سهل انگارى در كار . و امّا طرف تفريط ، خوددارى و عقب نشينى از
[ 8 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 264 ) يعنى : اى مردم با ايمان صدقات خود را به سبب منت گذارى و آزار تباه نسازيد .
[ 9 ] سوره مؤمن ( 40 ) آيه ( 35 ) يعنى : اين كار سخت باعث خشم خداست .
[ 307 ]
كارى به هنگام دستيازى بدان است كه نقطه مقابل شتابزدگى در كار مىباشد ، و يا ناتوانى از كار هنگامى كه راه انجام آن روشن است كه نقطه مقابل پافشارى در كارى است كه سر رشته آن در دست انسان نيست . و لازمه نهى از دو طرف افراط و تفريط ، خود به معنى دستور انجام كارها بر اساس عدل يعنى حدّ وسط از دو طرف و در جايگاه صحيح و حق است . بدان جهت فرموده است : بنابر اين هر چيز را به جاى خود قرار بده و هر كارى را به وقت خود انجام ده .
بيست و نهم : او را از اختصاص دادن چيزى كه لازم است همه مردم در آن حق برابرى داشته باشند ، از اموال مسلمانان و ديگر چيزهاى خوب به خويشتن برحذر داشته است .
سىام : او را از غفلت نسبت به چيزهايى كه توجه و آگاهى به آن لازم است يعنى حقوق مردم كه به ستم از دست آنها گرفتهاند ، و همه مىدانند كه تو سهل انگارى كردهاى ، نهى فرموده و از چنين حالتى با عبارت : التّغابى . . .
للمظلوم ، بر حذر داشته است ، و مقصود امام ( ع ) از اين عبارت آن مقدار از حقوق مردم است كه وى به خود اختصاص داده و اظهار نادانى و غفلت از آن مىكند . كلمه « ما » در « عمّا » زايده است . مقصود امام ( ع ) از « القليل » مدت زندگى در دنياست . و با عبارت : اغطية الامور ، اشاره به ساختمان بدن و جسم دارد كه مانع از درك امور با ديده بصيرتند . و قبلا دانستيم كه برطرف شدن اين حجابها با دور انداختن كالبد ميسر است و در آن صورت است كه تمام آنچه را كه از خوبى و بدى براى او آماده شده ، مىبيند ، همان طورى كه خداى متعال فرموده است : يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً [ 10 ] .
سى و يكم : او را دستور داده است تا به هنگام خشم ، برخويشتن مسلط
[ 10 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 30 ) يعنى : روزى كه هر كس هر كار نيكويى انجام داده است ، پيش روى خود حاضر مىبيند .
[ 308 ]
باشد ، يعنى جلو خشم خود را نسبت به آنچه از كارها بر خلاف ميل او اتفاق مىافتد ، و جلو تندروى خود ، و تند زبانىاش را بگيرد ، و تسلّط وى بر اين امور ،
تنها با خوددارى از طغيان قوه غضبيّه ، و ايستايى او در كاربرد آن قوّه در حد اعتدال است ، به طورى كه تا سرحدّ افراط آن را به كار نبرد تا در صفت ناپسند تهوّر و بىباكى نيفتد و در نتيجه اين خوى ناپسند او را گرفتار ستمكارى نكند .
سى و دوم : او را امر به خوددارى از اين امور كرده و به وسائل و ابزار اين خويشتندارى نيز راهنمايى كرده است كه همان خوددارى از شتابزدگى و به تأخير انداختن اعمال قدرت مىباشد تا وقتى كه آتش خشم فرو نشيند و در نتيجه حالت اختيار و انتخاب انجام دادن و يا انجام ندادن كارى كه اميد مصلحت مىرود ، برايش ، فراهم آيد . و به دليل استوارى و درستى اين ابزار و وسائل با اين سخن خود اشاره فرموده است : و لن تحكم ذلك . . . عليك ، توضيح آن كه ، زياد در غم رستاخيز بودن و در امور آخرت انديشيدن ، باعث بىميلى به امور دنيايى سراسر جنجال و طغيان قوّه غضبيّه است .
سى و سوم : بر وى دو چيز را لازم و واجب شمرده است كه به طور اجمال تمام سفارشهاى اين عهدنامه را شامل است :
1 آنچه را بر پيشينيان رفته ، يعنى احكامى كه به عدل و داد از طرف حاكمان پيش از او صادر شده ، و يا كارهايى را كه به پيروى از پيامبرمان ( ص ) و يا بر اساس واجبات الهى انجام گرفته ، مورد توجه قرار دهد ، تا آن كارهايى كه مورد عمل امام ( ع ) است ، پيروى نمايد .
2 خويشتن را به پيروى از آنچه در اين عهدنامه آمده است ، و حجّت خود را بر او تمام كرده ، يعنى همان موعظه و يادآورى اوامر الهى ، وادار سازد ، تا به هنگام حمله و فشار هواى نفسش ، عذر و بهانه در برابر امام ( ع ) نداشته باشد ،
[ 309 ]
همان طورى كه خداى متعال فرموده است : لِئلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل [ 11 ] .