عبارت : و لا تقطعنّ . . . مشترك ،
توضيح و تفصيل راههاى از بين بردن
[ 299 ]
انگيزههاى ياد شده است ، زيرا واگذار كردن قطعه زمينى به يكى از آنها و به طمع واداشتن وى در فراهم آوردن زمين و باغ بر ضرر رساندن به همسايگان در آب ،
و يا در كار مشترك با مردم مانند عمران و آبادانى ، موجب مىشود كه هزينه آن را بر ديگران تحميل كند ، اينها انگيزههاى صفات ياد شده از انواع زحمت هستند ، و قهرا از ميان برداشتن اينها در گرو بركندن ريشههاى آنهاست .
آنگاه از انگيزههاى زحمت بر مردم ، به دليل پيامدهاى ناروا كه براى حاكم دارد او را بر حذر داشته است ، پيامدهايى از قبيل گوارايى آن كارها براى ايشان نه براى او ، و باقى ماندن ننگ آن در دنيا و آخرت براى او ، و همين عبارت به منزله مقدمه صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چه كه گوارائىاش براى ديگران و ننگش براى تو باشد ، انجامش بر تو روا نيست .
سيزدهم : حق را درباره همه افرادى كه سزاوار آنند ، چه دور و چه نزديك اجرا كند و اگر در اثر اجراى حق ، احتمالا به خويشاوندان و نزديكانش مرارت و تلخى برسد ، او به خاطر دستاوردى كه باعث قرب به خدا و تنها براى رضاى اوست ، بردبار و شكيبا باشد ، هر چند كه از اجراى حق به خويشان و نزديكانش ،
به اقتضاى شريعت ، برسد آنچه بايد برسد . و او در « و لكن » براى حال و « واقعا » نيز حال است و عامل حال فعل : « و الزم » مىباشد .
چهاردهم : نتيجه اين اجراى حق را با همه سنگينى كه براى او در مورد نزديكان خود دارد در نظر بگيرد . گويا وى با اجراى حق ، سرانجام از آسيب دنيا و عذاب آخرت ايمن مىگردد . و به اين كار او را چنين تشويق كرده است : زيرا پيامد آن اجراى حق پسنديده است ، يعنى همان عافيت و ايمنى و بالأخره ،
سعادت جاويد ، كه خوش و پسنديده است . و همين عبارت مقدمه صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چيزى كه پيامدى خوش و پسنديده داشته باشد ، علاقهمندى به انجام آن ضرورى است .
[ 300 ]
پانزدهم : بر فرض اين كه توده مردم او را ستمگر و ظالم پندارند ، امام ( ع ) به او دستور مىدهد كه به طور روشن و آشكار درباره پندار ايشان كه او را ظالم تصور كردهاند ، دليل و انگيزه خود را ابراز كند و با اظهار خود ، پندار آنها را از بين ببرد . و در اين مورد نيز او را به وسيله قياس مضمرى ترغيب نموده است كه عبارت : فانّ . . . الحقّ صغراى آن است ، يعنى اين كه با اين اظهار دليل و انگيزه در صورتى كه عذر و دليلى دارى به خواستهاى كه دارى ، خواهى رسيد ، به اين معنى كه با آگاه شدن آنها از كار تو كه از روى حق بوده است ، نه از روى ستم ،
آنها را بر طريق حق استوار خواهى ساخت . و كبراى مقدّر آن چنين است : و هر چه كه آن چنان باشد ، شايسته انجام دادن است .
شانزدهم : او را از ردّ صلح خداپسندانهاى كه دشمن به آن دعوتش مىكند برحذر داشته و او را به مصالح و فوايدى كه اين عمل دارد به وسيله قياس مضمرى توجّه داده است ، كه مقدمه صغراى قياس ، عبارت : فانّ فى الصّلح . . .
لبلادك است ، و آنها سه مصلحت روشن و آشكارى است كه در اثر صلح و سازش به دست مىآيد . و كبراى مقدّر آن ، چنين است : و هر چيزى كه مشتمل بر چنين مصالحى باشد پذيرفتنش لازم و واجب است .
هفدهم : او را پس از سازش ، سخت از دشمن بر حذر داشته ، و امر به گرفتن جانب احتياط نموده است ، و نيز دستور داده به حسن ظنّى كه ممكن است از صلح و سازش با دشمن پيدا شده باشد ، متكى نباشد . و بر ضرورت اين احتياط و حذر داشتن با قياس مضمرى توجه داده است كه مقدمه صغراى آن ، جمله : فانّ العدوّ ربّما يتقارب ليتغفّل يعنى : چه بسا دشمن با صلح و سازش به او نزديك شده تا او را غافلگير سازد و بر او پيروز گردد . و امام ( ع ) خود در اين باره دلايل و شواهدى آزموده دارد . و هر دو مفعول به دليل وضوح و روشن بودن آنها حذف شدهاند . و كبراى مقدر نيز چنين است : و هر كس چنان باشد
[ 301 ]
بر حذر بودن از او لازم و واجب است .
هيجدهم : به او امر كرده كه چنانچه بين او و دشمنش پيمان بسته شد به پيمان خود وفادار باشد و امانتى را كه بر عهده گرفته است رعايت كند و خود را همچون سپر دفاعى براى پيمانى كه بسته است قرار دهد ، يعنى به قيمت جان خود هر چند به ضرر او باشد از آن دفاع كند كلمه « اللبس يعنى پوشش » را استعاره آورده است براى وارد شدن دشمن زير پوشش امنيت ، نظر به شباهتى كه پوشش امنيت به پيراهن و امثال آن دارد . و همچنين كلمه : « الجنّة » يعنى سپر را استعاره براى جان وى آورده است ، از نظر شباهتى كه جان او در نگهبانى به سپر و نظير آن دارد . و بر اين وفادارى به دو دليل كه عبارت زير مشتمل بر آنهاست او را وادار نموده است : فانّه . . . الغدر .
1 براستى كه مردم با همه اختلاف نظر و افكار گوناگون خود بر هيچ واجبى از واجبات الهى اينقدر اهميت نمىدهند .
2 حتى مشركان پيش از اسلام به وفاى عهد پايبند بوده و پيامد نادرست پيمانشكنى و فريبكارى را ناگوار مىدانستند .
دو جمله ياد شده دو مقدمه صغرا براى قياس مضمرى هستند كه كبراى مقدّر آنها چنين است : و هر چه كه آن طور باشد پايبندى و نگهدارى آن لازم و ضرورى است .
آنگاه با نهى از خيانت در عهد و پيمان و پيمانشكنى ، و فريفتن دشمن با بستن پيمان و بعد گول زدن او مطلب را مورد تأكيد قرار داده است . و به دو جهت از پيمانشكنى بر حذر داشته است :