ترجمه
« امّا بعد ، در آنچه از پشت كردن دنيا از من ، و سركشى روزگار بر من ، و رو آوردن آخرت به من ، آشكار شد مرا از ياد جز خودم و اهميت دادن بدانچه در پشت سر من است باز مىدارد ، ولى چون غم خودم نه غم ديگران به خودم منحصر شد ، پس انديشهام با من همسو شد و مرا از آرزو و خواهش نفسم بازداشت و حقيقت كار مرا بر من آشكار ساخته ، و مرا به كوششى كه بازيچه نيست و راستيى كه آميخته به دروغ نيست واداشت . [ با اين همه ] تو را پارهاى از تن خود يافتم ، بلكه تمام وجود خود احساس كردم ، بطورى كه اگر مصيبتى به تو رو آورد مثل اين است كه به من رو آورده است ، و اگر مرگ گريبان تو را بگيرد گويا گريبان مرا گرفته است ، و من غم كار تو را همچون غم كار خود مىخورم .
[ 6 ]
پس اين نامه را براى تو نوشتم در حالى كه بدان پشت گرمم . چه من زنده بمانم و چه بميرم ( اگر به آن عمل نمايى خاطرم آسوده است ) » .