مقصد سوم : اشاره به جالبترين مطلب در نظر آن حضرت است كه بايد فرزندش از وصيّت نامه او فرا گيرد
و راهنمايى وى به كيفيّت فراگرفتن آن و آنچه را كه شايسته است پيش از شروع انجام دهد ، يعنى يارى خواستن و توفيق جستن از خدا و ديگر آدابى كه لازمه كمال آمادگى براى بحث و گفتگو و آموختن است .
از جمله محبوبترين مطالب نزد آن بزرگوار ، تقوا و پروا از خدا است ، يعنى همان توشه سفرى كه وسيله رسيدن به خداست سپس اكتفا كردن بر آنچه خداوند بر او واجب و فرض كرده است ، يعنى دقّت در ظاهر دلايل وجود خدا نه فرو رفتن در ژرفاى انديشه و غرق شدن در امواج شبهات و چيزهايى كه او مكلّف بدانها نشده است زيرا ، اين كار پيش گرفتن راهى است كه پيشينيان صالح ، از خويشاوندان او همچون حمزه ، جعفر ، عبّاس ، عبيدة بن حرث و ديگر بنى هاشم بر آن راه رفتهاند .
و عبارت : فانّهم تا جمله لم يكلّفوا تشويق و واداشتن او به در پيش گرفتن راه و روش نياكان صالح و برحذر داشتن از تعمّق و دقّت بيش از اندازه است . در اينجا از قياس ضمير استفاده شده است كه صغراى آن همين جمله مذكور است و كبراى آن نيز چنين است : و هر كس كه اين طور باشد در عمل كردن بر طبق شناخت او و خوددارى از آنچه كه تكليف ندارد شايسته پيروى است . عبارت :
فان ابت تا آخر ، توضيحى است براى كيفيّتى كه سزاوار است پژوهندگان علوم عقلى بر آن منوال باشند ، و نيز اشاره است به اين نكته كه در صورت بسنده نكردن بر وظيفهاى كه خداوند تعيين كرده است ، مىبايست دقّت لازم در مورد آن اعمال گردد : يعنى بايد تلاش تو براى رسيدن بدانچه در پى تحصيل آنى از ويژگيهاى زير برخوردار باشد :
[ 26 ]
اوّل : درك هدفها و آموختن به خاطر حق و كسب علم ، نه به منظور آموزش شبهات و تسلّط بر آنها و مغالطه و مجادله به وسيله آنها ، زيرا اين قبيل هدفها ،
مانع از آموختن به خاطر حقّ و پذيرش حق است .
دوم : پيش از توجّه به تحصيل ، اوّل از خداوند كمك بخواهد ، و براى قدم نهادن در راه راست و رسيدن به حق صميمانه از خداوند توفيق بطلبد .
سوم : هر چيزى را كه در دل او ايجاد شبهه مىكند همچون روشهايى كه در ميان طرفداران مذاهب باطل و انحرافى براى غلبه مذهب خودشان و به سبب پيروى از هواى نفس و افكار جاه طلبانه رايج است بايد ترك گويد . زيرا اگر در جان انسان شائبه علايق مادّى باشد نه تنها راه حق برايش آشكار نمىشود ، بلكه به مسير باطل و گمراهى كه متناسب با مطالب بيهوده است نزديكتر مىشود . و به دليل وجود آن شائبه و ترديدى كه در كار است راه باطل براى او روشنتر خواهد بود . بنابر اين شايسته است پوينده راه حق خود را از هر نوع شبههاى كه به گمراهى منتهى مىشود ، بركنار دارد . لفظ اسلام استعاره است از وانهادن امور گمراه كننده و مجذوب نشدن به آنها . سپس مىفرمايد : فاذا ايقنت . . . ( هرگاه يقين پيدا كردى . . . ) يعنى هرگاه خود را براى جستجو و دقّت در آنچه يادآورى كردم آماده ساختى و مسلّم شد كه دلت از زنگار هر نوع شائبهاى كه باعث انحراف فكر است صيقلى شده و از خشيت الهى در خود حالت خشوع گرفته است كه مبادا تو را به خاطر ترك وصيّت من مؤاخذه كند و نيز انديشه و تصميمت بر آن استوار گشته است پس طورى عزم خود را جزم كن كه هيچ گونه لغزشى كه سبب ترك آن شود نكنى و تمام همّتت تنها متوجه آن باشد در اين صورت به آنچه توضيح دادم و از مسائل عقلى كه پس از اين خواهم گفت و تو را آگاه خواهم ساخت دقّت كن و امّا اگر برايت آنچه دوست مىدارى ، يعنى آسايش خاطر و فراغت آن از شك و ترديدهايى كه مخالف با علم و طلب دانش
[ 27 ]
است فراهم نيامد ، پس بدان كه تو در ورود به درياى علم و جستن آن همچون شتر چموش كه پيش روى خود را نبيند در اشتباه و گرفتار تاريكى هستى ، و هر كسى كه چنين باشد ، او شايستگى تحصيل اصول دين را ندارد . كلمه مضاف به عشواء [ ناقة ] حذف شده و مضاف اليه جانشين مضاف شده است ، و صفت الخبط از آن استعاره آورده شده است به لحاظ اين كه او بدون فراهم آوردن همه شرايط تحصيل و خارج از مسير خود ، در پى تحصيل دانش است . بنابر اين او همچون شترى كه پيش روى خود را نبيند ، در بيراهه و از مسيرى جز راه مقصود حركت مىكند . همچنين كلمه الظلماء براى تشبيه به كار رفته است ، از اين جهت كه ذهن ، مانند كسى كه در تاريكى راه مىرود ، در جستجوى حق ، راه صحيح را در شبهات نمىيابد .