مقصد اوّل : آن بزرگوار به برخى از انگيزههايى كه او را بر اين وصيّت واداشته ،
اشاره فرموده است : رسيدن آن حضرت به سنّ بالا و احساس افزايش سستى و ضعف ، زيرا كه عمر شريفش از شصت تجاوز كرده بود ، و لازمه اين حدّ از عمر ، ترس از وقوع يكى از خصوصيّات مورد ذكر است ، بنابر اين اقدام به وصيّت فرمود و به سفارش لازم بر او شتافت . كلمه خصالا مفعول به است .
حضرت ، سه مورد از آن خصلتها را بر شمرده است :
[ 21 ]
اوّل : مبادا مرگ پيش از آنكه وى آنچه در دل دارد از پند و حكمت بازگو كند ، گريبان او را بگيرد .
دوم : مبادا در انديشهاش كاستى پديد آيد ، زيرا موقع بالا رفتن عمر قواى نفسانى به علّت ضعف ارواحى كه حامل اين قواست كاهش مىيابد ، در نتيجه از فعاليّت عقل و كسب نظرات صحيح كاسته مىشود .
سوم : [ ترس آن حضرت از اين بود كه مبادا ] خواهشهاى نفسانى بر سفارشهاى او سبقت گيرند ، زيرا فرزند اگر در عنفوان جوانى تربيت نگردد و قواى نفسانىاش در جهت پيروى از عقل و همگامى با او ساخته نشود اين آمادگى را خواهد داشت كه قواى حيوانىاش او را به طرف خواستهاى خود متمايل سازد ، و به سمت به كار بردن قواى نفسش در راه هوا و هوس كشيده شود ،
در نتيجه فريب مىخورد ، از راه حقيقت و آنچه شايسته اوست بازماند . در اين صورت همچون شتر سركشى ، رام نشدنى مىگردد . وجه تشبيه اين است كه واداشتن و جذب او به سمت حق و حقيقت دشوار مىگردد ، چنانكه راهبرى شتر سركش و رام ساختن آن در جهت استفاده و بهرهبردارى دشوار است .
سپس فرزند را بر ضرورت گرايش به ادب و افشاندن بذر ادب در دل وى به وسيله قياس مضمرى توجه داده است كه صغراى آن عبارت و انما قلب الحدث تا جمله ، قبلته ، مىباشد .
و به وجه شبه با اين گفته خود اشاره كرده است : و آنچه در دل زمين بيفشانند ، مىپذيرد . توضيح مطلب از اين قرار است كه چون قلب نوجوان خالى از هر نوع نقش عقيدتى و غير عقيدتى است و با اين تربيت آماده پذيرش هر نوع نقشى از نيك و بد است كه در آن ترسيم كنند ، آن را تشبيه فرموده به زمينى خالى از گياه و زراعت كه پذيراى هر نوع بذرى است كه در آن بيفشانند . به اين ترتيب كبراى قياس چنين مىشود :
[ 22 ]
هر دلى كه آنطور باشد ، بايد قبل از هر چيز بذر ادب بر آن افشاند و نهال حكمت را در آن غرس كرد . از اين رو پيش از اين كه دل وى براى پيروى حق قساوت بگيرد و به امور باطل سرگرم شود ، بايد اقدام به ادب او كرد .
سپس به انگيزه ديگرى از انگيزههاى نهايى براى اقدام كردنش به ادب اشاره فرموده است ، و آن اين است كه با دقّت نظر و نهايت انديشه خود از آنچه اهل تجربه آزمودهاند استقبال كند تا براى وصول به هدفهاى علمى از رنج آزمايش و تجربه كارى معاف شود و از دانش تجربى ، به آنچه كه اهل تجربه بدان رسيدهاند ، برسد و بسا كه چيزى براى آنها تاريك بوده است امّا براى او روشن گردد . و فرق گذاشته است بين كسى كه از زلال دانش برخوردار مىشود و دانشش به گونهاى روشن و آشكار در دسترس قرار مىگيرد كه تنها زحمت كسب دانش در اين مورد برايش كافى است ، و بين كسى كه تلاش و كوشش نموده و در راه تحصيل علم متحمّل زحمت گشته و با امواج سهمگين ترديدها و تاريكى شبهات روبرو شده است . تمام اينها مطالبى است كه در پذيرش وصيّت و عمل به محتواى آن يعنى حكمت و ادب ، مؤثر است ، زيرا ارباب تجربه اگر با همه سختيهايى كه در راه دانش وجود داشته ، در تحصيل آن تلاش و كوشش كردهاند ،
پس براى او شايستهتر است كه بكوشد و بدون زحمت آن را به دست آورد .