و عبارت : فلا تأسف . . . مددهم ،
نوعى دلدارى از سوى امام ( ع ) به سهل است به خاطر از دست دادن افراد مدينه و كمك ايشان . و در عبارت : فكفى . . . العدل ،
از تأسف بر فرار و دورى افرادى از مردم مدينه ، سخن را به ذكر عيبهايشان ، در دو قياس مضمر كشانده است كه صغراى قياس اول همان جمله : فكفى . . .
الجهل است ، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است : و هر كسى كه آن طور باشد ،
جاى تأسف ندارد . كلمه : فرار فاعل كفى است ، كلمات : غيا ، شافيا تميزند .
صغراى قياس دوّم ، جمله : و انّما هم اهل الدنيا ، است . يعنى ، چون روش آنها چنين بود ، از عدالت نزد ما با خبر بودند ، و مىدانستند كه مردم در نزد ما به طور مساوى از حق برخوردارند ، به سمت اختصاص دادن حقى براى خود و استبدادى كه نزد معاويه بود ، فرار كردند . و كبراى مقدر آن نيز چنين است : و هر كس كه داراى چنان حالتى است ، تأسّف بر او روا نيست . و از آنرو ،
امام ( ع ) آنها را به دورى از رحمت خدا و هلاكت ، نفرين كرده است ، كلمات :
بعدا و سحقا . مصادرى هستند كه براى نفرين وضع شدهاند .
آنگاه امام ( ع ) ، سوگند ياد كرده كه آنان از ظلم و جور وى ، فرار نكرده و به عدل و داد معاويه نپيوستهاند ، تا مطلب خود را در مورد حالات اين مردم كه به
[ 379 ]
خاطر چه چيز منحصرا از امام فاصله گرفتهاند تأكيد نمايد .
سرانجام ، او را بر آنچه از خداوند آرزو دارد ، يعنى آسان ساختن دشوارى امر خلافت بر ايشان و هموار سازى ناهمواريها به خواست خدا اميدوار ساخته است .
[ 380 ]