شرح
مىگويم ( ابن ميثم ) : مشهور اين است كه اين نامه ، خطاب به ابن عباس است ، موقعى كه والى بصره بود . عبارات نامه خود ، مشعر بر اين مطلب است ،
مثل عبارت : تو هم نسبت به پسر عمويت سپر را وارونه گرفتى ، و مانند جمله :
پس پسر عمويت را يارى و همراهى نكردى ، و همچنين مطلبى كه نقل كردهاند ،
ابن عبّاس در پاسخ اين نامه به امام ( ع ) نوشت : « امّا بعد ، نامه شما رسيد ، نامهاى كه دريافتى مرا از بيت المال بصره ، بزرگ قلم داد كرده بود ، به جان خودم كه حقّ من در بيت المال بيشتر از مقدار دريافتىام بوده است والسّلام » . پس امام ( ع ) در پاسخ آن نامه نوشت :
« امّا بعد ، براستى شگفتآور است كه تو خود را مىستايى بر اين كه در بيت المال بيشتر از يك فرد معمولى از مسلمين ، حق دارى ، و خود رستگارى هر چند كه آرزوى باطل داشته و مدّعى چيزى باشى كه تو را از گناهان نجات ندهد و حرامها را بر تو حلال نكند . با اين حال پندارى كه تو هدايت يافته و خوشبختى ؟ ، به من اطّلاع دادند كه تو مكّه را وطن انتخاب كردهاى ، و به آنجا سخت دل بستهاى چيزهاى تازهاى در مكّه ، مدينه و طايف مىخرى و آنها را بوسيله نمايندهات انتخاب مىكنى و از پول ديگران بهاى آنها را مىپردازى ، پس برگرد و تجديد نظر كن خدا تو را هدايت كند و به جانب خداوند پروردگارت برگرد و اموال مسلمانان را به خودشان برگردان ، ديرى نخواهد پاييد كه تو از دوستانت جدا خواهى شد و آنچه را كه جمع آوردهاى رها خواهى كرد ، و در قطعهاى از زمين بدون متكى و فرش دفن خواهى شد ، از دوستان جدا و مقيم خاك مىگردى ، از آنچه به وجود آوردهاى بىنياز ، و به آنچه قبل از خود فرستادهاى نيازمند خواهى شد . والسّلام » .
گروهى اين مطلب را منكر شده و گفتهاند : كه عبد اللّه بن عباس هيچگاه از على ( ع ) فاصله نگرفته است و روا نيست كه درباره او ، چيزى را بگوييم كه قطب
[ 147 ]
راوندى خدايش بيامرزد گفته است ، بلكه اين نامه به عبيد اللّه نوشته شده است . و اين عقيده صحيحتر و نسبت نامه به عبيد اللّه مناسبتر است .
بدان كه هيچ كدام از اين دو گفته سندى ندارد : امّا گفتار اوّل ، تنها اين مطلب كه ابن عبّاس بعيد است چنين كارى را كرده باشد كه به او نسبت دادهاند ،
روشن است كه ابن عبّاس معصوم نبوده و على ( ع ) هم كسى نبود كه در راه حق از احدى بترسد ، هر چند كه محبوبترين فرزندان او باشد همان طور كه در اين مورد به حسن و حسين ( ع ) در اين مثال زده تا چه رسد به پسر عمويش ، بلكه لازم است به خويشاوندان نزديك در چنين مورد سختتر بگيرد ، وانگهى سختگيرى و سرزنش و درشتى بر او باعث جدايى ابن عباس از امام ( ع ) نمىشود ، زيرا روش امام ( ع ) اين بود كه هر گاه كسى از يارانش استحقاق مؤاخذه داشت ، مؤاخذه مىكرد ، چه بزرگ بود يا كوچك ، چه نزديك بود يا دور ، و هنگامى كه حقّ اللّه را از او باز پس مىگرفت ، و يا آن شخص از كرده خود پشيمان مىشد ، به همان حال قبلى نسبت به او باز مىگشت ، چنان كه فرموده است : عزيز نزد من خوار است تا وقتى كه حقّ را از او بازستانم و ذليل نزد من عزيز است تا وقتى كه حقّ او را بازگيرم . بنابر اين با محبّت عميق و پيوند خويشاوندى كه ما بين ايشان وجود داشته ، درشتى و رودررويى ناخوشايند على ( ع ) با ابن عباس ، جدايى و اختلافى را در ميان ايشان ايجاد نمىكرده است .
و اما مطلب دوم : عبيد اللّه كارگزار امام ( ع ) در يمن بود و چنين حرفى درباره او نقل نشده است .
در اين نامه چند مطلب است :
اول : احسان خود را در مقام منّتگزارى بر او از چند جهت ياد آورى كرده است 1 او را در امانتى كه خداوندش او را بر آن امين دانسته ، شركت داده
[ 148 ]
است يعنى ولايت امر رعيت و اقدام به اصلاح امور دنيا و آخرت ايشان .
2 او را از جمله خواص و نديمان خود قرار داده است ، و كلمه شعار را به همين منظور استعاره آورده است ، از آنرو كه شعار چسبيده به او و همراه جسم و تن اوست .
3 او مطمئنترين فرد از كسان وى در نزد او و نزديكترين كس به او بوده است ، به دليل يارى و مشورت و سپردن امانت به وى .
مطلب دوم : امام ( ع ) پس از يادآورى نيكى خود نسبت به او ، بديهاى او را نسبت به خود در فاصله گرفتنش از امام و خوار گذاشتن و خيانت كردنش در مورد امانتى كه در اختيار داشته يادآورى كرده است آن هم در وقتى كه مىبيند روزگار بر امام سخت گرفته و دشمن رودرروى او ايستاده و كلمه امامت و رهبرى از مسير حقّ خارج شده است تا روشن شود كه او در برابر نيكى امام ( ع ) ناسپاسى كرده است ، تا نكوهش و سرزنش او وجه صحّتى داشته باشد آنگاه او را نكوهش و سرزنش كند ، مقصود امام ( ع ) از اين نكوهش آن است كه وى از راه منحرف گشته و رعايت عدالت را نكرده است .
عبارت امام ( ع ) : تو نسبت به پسر عمويت سپر را وارونه گرفتى ،
ضرب المثلى است در مورد كسى كه با دوست و برادر خود همراه باشد ، بعد نسبت به او تغيير جهت دهد و دشمن او گردد ، و اصل اين عبارت براى كسى بوده است كه با برادر خود يكرنگ و موافق بوده و روى سپرش به طرف او بود ، و موقعى كه از او جدا و با او در ستيز شد ، پشت سپرش را به جانب او گرفت تا خود را از شرّ او حفظ كند . در نتيجه اين عبارت كنايه از دشمنى بعد از دوستى شده است ، و براى كسى كه چنين كارى بكند ضرب المثل گشته است .
مطلب سوم : امام ( ع ) به توبيخ و سرزنش وى مىپردازد و حالت او را در مورد خيانتكارىاش با اين عبارت بازگو مىكند : فلا ابن عمّك . . . هذه البلاد ، و
[ 149 ]
او را تشبيه كرده است به كسى كه در كوشش و تلاش خود ، خدا را منظور نداشته بلكه هدفش دنيا بوده است ، و نيز به كسى كه پروردگار خود را از روى دليل نشناخته بلكه نسبت به او و به وعد و وعيد او ناآگاه است . وجه شبه ، همان مشاركت او با كسانى است كه غير خدا را مىجويند و نسبت به او جاهلند و در پى غير خدايند ، در اين كه آنان از خدا اعراض كردهاند . و همچنين او را تشبيه به كسى كرده است كه از عبارت خود هدفى جز فريب مردم مسلمان و به چنگ آوردن دنياى آنها ندارد . و در عبارت : فلمّا امكنتك الشّدّة . . . الكبيرة به وجه شبه اشاره فرموده است ، يعنى همان طور كه شخصى كه ديگرى را نسبت به چيزى فريب مىدهد ، به دنبال فرصتى است تا آن چيز را به هنگام فرصت بربايد ، تو نيز در سرعت اقدام به خيانت چنين بودى . و عمل وى را در ربودن مالى كه به چنگ آورده است ، تشبيه كرده به ربودن ران بز از كار افتاده توسط گرگى چالاك ، و وجه شبه به سرعت ربودن و خفّت و پستى او است . اما اين كه امام ( ع ) در اين تشبيه گرگ چابك را انتخاب كرده از آنروست كه لاغرى رانهاى وى او را كمك مىكند تا به تندى بجهد و طعمه را به سرعت بربايد و همچنين [ به عنوان مشبّه به ] ران بز لاغر اندام را از آن جهت آورده است كه ممانعتى در كار نيست و آن براى ربودن آمادهتر است .
آنگاه به عنوان توبيخ و سرزنش به او اطّلاع داده است كه وى آن اموال را به وطن خود ، مكّه ، منتقل كرده است ، عبارت رحيب الصّدر كنايه است از شادمانى و خوشحالى وى به سبب اين اموال و يا كثرت اموالى كه او به اختيار خود گرفته است ، زيرا طبيعى است كه هر گاه انسان چيزى را در دل بپرورد و دست يا زد ، هر چه ممكنش باشد برداشت مىكند و به اختيار مىگيرد .
كلمات : رحيب ، و غير ، منصوبند بنابر اين كه حال مىباشند ، و اضافه رحيب به صدر ، در تقدير انفصال است .
[ 150 ]
سپس در مقام سرزنش و كوبيدن طرف در انتقال اموال ، او را به كسى كه ارث پدر و مادرىاش را براى خانواده خود منتقل كند ، تشبيه كرده است ، و از باب تعجّب نسبت به جريان كار و اعتراض به او از دو مطلب پرسيده است :
1 از باب تذكّر به او ، از ايمان وى به رستاخيز و بيم او از خشم خدا در روز حساب پرسيده است . و به او خاطرنشان كرده است كه وى در نظر امام از خردمندان به حساب آمده است و نيز او را در موضعى قرار داده است كه متوجّه شود ، ديگر نزد امام ( ع ) جايگاه قبلى خود را ندارد .
2 از كيفيت گوارايى خوردن و آشاميدن او پرسيده است ، با علم به اين كه آنچه مىخورد و مىآشامد و نكاحى كه مىكند ، از همين مال حرامند ، زيرا اين مال مال يتيمان و بيچارگان و مجاهدان مسلمان است كه خداوند بر آنها روا داشته است تا بدان وسيله بندگان و شهرهايش را حراست كنند ، البته اين استفهام در سخن امام ( ع ) به معناى انكار و سرزنش است ، زيرا كه امام ( ع ) با ياد آورى معصيت خدا او را نكوهش مىكند .
مطلب چهارم : او را پس از سرزنش طولانى به تقواى الهى و باز گرداندن اموال مسلمين به صاحبانشان فرمان داده است ، و او را تهديد كرده است كه اگر اين كار را نكرد و بعد خداوند دست امام ( ع ) را بر او باز كرد درباره او نزد خدا معذور است يعنى درباره او و حتى كشتن او معذور خواهد بود . توصيف ضربت شمشير با ذكر صفاتى كه آورده است تهديد شديدترى و منع گوياترى است .
مطلب پنجم : سوگند ياد كرده است كه فرزندانش با همه نزديكى و ارجى كه نزد او دارند اگر همانند او خيانتى را مرتكب شده بودند ، ملاحظه آنها را نمىكرد تا اين كه حق را از آنها باز ستانده ، و باطل را نسبت به مال ، يا غير مالى كه مورد ظلم آنها قرار گرفته بود مىزدود . و مقصود امام ( ع ) آن است كه
[ 151 ]
حسنين ( ع ) را ملاحظه نكند ، ديگران را به طريق اولى ملاحظه نخواهد كرد . آنگاه به پروردگار سوگند ياد كرده است كه آنچه را ابن عباس از اموال مسلمين برده است ، اگر به حلال از آن او مىشد و براى كسان پس از خود به ارث مىنهاد باعث خوشحالى او نمىشد . زيرا او مىدانست جمع آورى و اندوختن مال باعث عذاب اخروى است . همان طور كه خداوند متعال فرموده است : وَ الّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ [ 1 ] سوگند اول امام ( ع ) همچون عذرى براى شدت پرخاش بر اوست ، و سوگند دوم براى بىارزش جلوه دادن چيزهايى است كه او از بيت المال برداشته و بيان اين مطلب است كه اگر او از راه حلال هم آن مالها را دريافت كرده بود ، ارزش اندوختن نداشت تا چه رسد كه از حرام است .
و آن را به ارث خواهد گذاشت و از اختيار او خارج مىشود و براى خانوادهاش خواهد ماند .
مطلب ششم : او را امر به آرامش كرده است ، از باب تهديد بر نزديك بودن رسيدن به آخر كار كه همان مرگ و دفن و عرضه اعمال در جايى است كه ستمگران از روى حسرت فرياد برمىآورند ، و آنانى كه امر خدا و عمل صالح را از دست دادهاند آرزوى بازگشت به دنيا را دارند ، آنگاه كه راه فرارى براى آنان از آنچه بدان گرفتار آمدهاند وجود ندارد ، و آنجا همان عرصه رستاخيز است .
امام ( ع ) « فرياد با حسرت » را به هنگامى كه راه برگشت نيست ، در سخنان خود آورده است تا بر ترساندن و تهديد با شمارى از امور نفرت آميز تأكيد كند ، و امّا امام ( ع ) در اين عبارت در صورتى كه هنگام ، هنگامه فرار
[ 1 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 34 ) يعنى : كسانى كه طلا و نقره را اندوخته مىكنند .
[ 152 ]
نيست ، لات را تشبيه به ليس كرده و اسم فاعل را در آن مقدّر دانسته است [ 2 ] .
و لات جز با كلمه « حين » استعمال ندارد ، و حين ، مرفوع است ، چون اسم لات است [ ] ، و بعضى گفتهاند : تاى در لات مانند تاى در ثمّة و ربّة زايده است ،
البتّه اين مطلب قبلا هم گذشت .
[ 2 ] لات ، از جمله حروف مشبّهه به ليس است و ليس خود از افعال ناقصه است ، اين افعال نه فاعل دارند و نه فاعل را رفع مىدهند بلكه از نواسخند و مبتدا را به عنوان اسم رفع مىدهند ، كه در جمله مزبور آن ،
« حين » مقدّر و محذوف است م .
[ 153 ]